یادداشت مریم زندوکیلی

جای خالی سلوچ
        جای خالی سلوچ روایتی است از زنان. جدال، مقاومت، سرسختی، شکست‌، امید، ناامیدی، خستگی، وابستگی و عشق زنان. زنانی که برای حفظ داشته‌هایشان در غیاب مذکری که در سایه‌اش پنهان شوند، باید در جدالی خرد کننده با جامعه‌ای که آن‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد، شرکت کنند. و همواره میان آنچه که می‌خواهند و آنچه که باید باشند معلق می‌مانند.
«جایی خالی سلوچ» داستان زنی است به نام مرگان و تصمیم‌ها، تلاش‌ها و مبارزه‌‌هایش برای حفظ آنچه برایش باقی مانده است. هنگامی که همسرش، سلوچ، به ناگاه او و فرزندانش را ترک می‌گوید.
داستان در روستایی دورافتاده در زمان انقلاب سفید و تقسیم اراضی حادث می‌شود. دولت آبادی با استفاده از زبان بومی و با توجه به جزئیات، به خوبی به توصیف فضاها می‌پردازد. اجزاء در کنار هم قرار می‌گیرند و تصویری دقیق و ملموس در نگاه خواننده ایجاد می‌کنند. به واسطه‌ی همین امر، مخاطب در تمام وقایع داستان، نه تنها فعل که احساسات و افکار شخصیت‌ها را نیز درک می‌کند. تصمیم مرگان برای ازدواج هاجر، ترس عباس در چاه و یک شبه پیر شدنش، تصمیم برای فروختن اراضی و حتی دوگانه‌ی عشق و نفرتی که مرگان نسبت به سلوچ احساس می‌کند، برای خواننده ملموس است.
بخشی از کتاب:[دیگر دمی به نبودن مانده بود. دمی به مرگ. اما مرگ، هنگامی که به تو نزدیک می‌شود، تن بر تن تو مماس می‌کند، احساسش نمی‌کنی. و آن لحظه‌ایست که خنثایی دست می‌دهد. مرز دفع دو نیرو. حس رخوتی که از حد تلاش ناشی می‌شود. آستانه‌ی مرگ است آنچه هولناک می‌نماید؛ نه مرکز مرگ.]

      
3

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.