یادداشت محمد ابراهیم آبادی
1403/12/5
کتاب حاضر از آن دست رمانهایی است که با خواندنش در همان سطرهای اولیه می توان به خاص بودنش پی برد. تابستان 1963 من عاشق شدم و پدرم غرق شد. آیا شما هم میپرسید چرا و چگونه؟ میشل نوجوانی است که تعطیلات خود را در کنار دریا و در ویلای شخص شان میگذراند که در همسایگی آنها مادر و دختری زندگی می کنند. کاراکتر اصلی داستان میشل است که عاشق دختر همسایه می شود که از قضا چند سالی از او بزرگتر است. اما دختر از مرد دیگری خوشش میاد که از او خیلی بزرگتر است و در ذهن خود نقش پدرش را دارد. نکته ای که خوانش کتاب را برای من جذاب کرد استفاده ی نویسنده از کلمات بجا و هوشمندانه است که در ادامه نیاز به توضیح اضافهای نباشد. البته به جز جریان علاقه میشل به زینالعابدین داستان حول محور رابطه ی پدر پسری نیز هست مخصوصا در دوران نوجوانی. اما از کاراکتری فرعی و تاثیر گذار در داستان بگویم. شخصیتی که تفاوت اساسی با سایر کاراکترهای داستان دارد.دریا! دریا تاثیرگذار و تسلیم ناپذیر است.هرکدام از شخصیتهای داستان را نزد خود میکشد تا نقطه ی عطفی در داستان ایجاد کند.این کتاب فوق العاده را به دوستداران اهل کتاب با هرسلیقه ای پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.