یادداشت 𝐻𝑒𝑙𝑖𝑎
1404/4/25
زنگ آخر معلم نداشتیم . کتابم رو با خودم برده بودم که اگر وقت خالی ای بود بخونمش . یادمه وقتی صفحه های آخر رو می خوندم صدای مدیرمون که داشت یک چیزی می گفت از بلندگو می اومد . از دست ناستنکا ناراحت شده بودم ولی الان که فکرش رو میکنم اگر من هم جاش بودم فردی که یک سال عاشقش بودم ، یک سال منتظرش بودم رو ول نمی کردم . اگر هم من نگم واضحه که کتاب خوبیه . با اینکه به تنهایی راوی نبودم اما کاملا می تونستم درکش کنم . اولین کتابی بود که از داستایفسکی می خوندم و خوب تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.