یادداشت
1402/5/22
هشدار به خوانندهی فارسی زبان: ترجمهی فارسی این نمایشنامه که با عنوان «اهمیت ارنست بودن» توسط آقای «ایوب آقاخانی» به فارسی برگردان و نهایتا توسط نشر «آسمون ریسمون» چاپ و منتشر گردیده است، به معنی واقعی کلمه یک «ریدمان ادبی» به حساب میآید. به هنگام مطالعهی متن اصلی نمایشنامه، به طور دقیق ترجمهی فارسی را مورد تطبیق قرار دادم. بخشهایی از این نمایشنامه مورد سانسور احمقانه واقع گشته که صحبت تکراری از سانسور و سانسورچی دیگر حال من را به هم میزند، اما از آن بدتر... مترجم از میان باقیماندهی متن پس از سانسور جاهلانه، این بار خود وارد عمل شده و اثر را با حذف قسمتهایی که زیباییهای قلم نویسنده را به رخ ما میکشید، اثر را به شکلی فارسیسازی کرده که گویی داستانی از مرحوم جمالزاده میخوانیم و نه اسکار وایلد! بنابراین، این بار نیز خوانندهی فارسی زبان را به خواندن متن اصلی ارجاع میدهم. اهمیت ارنست بودن، یک کمدی باشکوه و مهیج است. نخستین اثری بود که از اسکار وایلد خواندم. خواندنش در برنامهی مطالعاتی من جای نداشت اما صبح خروسخوان که جهت پیشواز مادرم به سمت فرودگاه به راه افتادم، در گودریدز به دنبال نمایشنامهای خوب میگشتم که آنرا یافتم. در ابتدا با توجه به سال نگارش آن، کمی نگران شدم که با اثری کلاسیک و حوصله سر بر روبرو شوم اما نویسنده از ابتدا تا به انتهای اثر، خنده را روی لبهای من حفظ کرد. قلم طنز نویسنده را پسندیدم و طنزش یکصد و بیست و هشت سال پس از نخستین انتشار آن هنوز طنز دلنشینی بود و دل را نمیزد. نمایشنامه در سه پرده نوشته و اجرا گردیده است. دو مرد جوان به نامهای جک و الجرنون، دخترهای محبوب خود را با معرفی خود تحت نام «ارنست» به خود جلب مینمایند و این معرفیها، سردرگمی بزرگی به وجود میآورد. این نمایشنامه را باید همانند «اسمش را نبر» با سه کام حبس در یک نشست نوش جان کرد و به رستگاری رسید. ابتدا تا انتهای آن به طنز کلاسیک بریتانیایی آغشته است و میتوانید حین نوشیدن یک فنجان چای داغ از آن لذت ببرید و در حالیکه لپهایتان گل انداخته از سر جایتان برخواسته و به زندگی روزمرهی خود بازگردید. شخصیت محبوب من در نمایشنامه، «سیسیلی» بود. دختری که از دید من دیالوگهایش به نسبت سایر شخصیتها، دقیقتر و هوشمندانهتر نوشته شده بود. شخصیتهای اصلی داستان نیز فراموش نشدنی و دوستداشتنی هستند. الجرنون شخصیتی که در میان موقعیتهای سخت و تنگناها، بیخیال آنچه در حال وقوع است به خوردن کلوچه و ساندویچ میپردازد، و همتای او جک نیز بینظیر و جذاب به نظر میرسد و با محبت و بی ادا تمام تلاش خود را به جهت رسیدن به هدفش به کار میبندد. نویسنده در روایت داستانش از پیچیدگیهای ادبی استفاده نکرد. داستان این نمایشنامه مملو از عشق و رفاقت بود، اما دیالوگهای شخصیتهایش عمیق نبودند و شاید اگر آقای وایلد کمی شاخ و برگ بیشتری به داستانش میداد، مجاب میشدم نمرهی کامل را برایش منظور کنم اما با این حال دوستش داشتم و خواندنش را به دوستانم پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.