یادداشت محدثه ز

محدثه ز

محدثه ز

1404/4/11

        ▪︎درباره کتاب:
کلکسیونر داستان مرد تنهایی که کارمند شهرداریه و کلکسیون پروانه داره.
تنها دل‌خوشی این مرد دختریه که هر روز از اتاق کارش اون رو می‌بینه و عاشقش می‌شه و تو خیالاتش باهاشه به امید روزی که به دختر دست پیدا کنه.
اما اشتباه نکنید!
این کتاب یه داستان عاشقانه نیست،
بلکه یکی از کریپی‌ترین تریلرهای روانشناختیه.

▪︎چیزی که تجربه کردم:
این کتاب یه تریلر جذابه که توش دیوانگی موج می‌زنه.
من عاشق داستان‌هایی‌م که فضای تیره‌ای داره و شخصیت اصلی سلامت روانی نداره :))
اتفاقا کلکسیونر هم داستانِ یه مرد مجنون اما بسیاااار مودب و مقرراتیه که تو خیالش با عشقش زندگی می‌کنه و بعد از برنده شدن در شرط‌بندی، اون‌قدر پول داره که تصمیم می‌گیره شغلش رو رها کنه و زمانش رو وقف ساختن خونه آرزوهاش کنه، اون تمام تلاش‌ش رو می‌کنه تا همه چیز مثل خیالاتش باشه،
و این تلاش در ابتدا شاید جالب به نظر بیاد اما ترسناک می‌شه،
چون این بازی و خیالات کم‌کم رنگ و بوی واقعیت می‌گیره...
تا جایی که تصمیم می‌گیره دختر رو مهمان خانه‌ش کنه، خانه‌ای که برای میراندای عزیز حاضر شده.

دیوانگی توی کتاب مشهوده، تقلایی که دختر می‌کنه قابل لمسه. نکته جالب اینه‌که مرد داستان به‌نحوی ناتوانی جنسی داره.
یعنی مسائل جنسی اصلا مطرح نیست، اون هم دیوانه‌س هم عاشقه واسه همین می‌گن داستان کریپیه.
از این دید جنسی به قضیه نگاه کنیم، رابطه فردیناند و میراندا یه‌جورایی واسم یاداور فیلم
Leon the professional
بود، البته که خیلی تفاوتم داشتن.
(نمی‌دونم اصلا، اگه خوندید کتابو لطفا تو کامنت بگید موافقید یا نه)

از اون‌جایی که نمی‌خوام اسپویل کنم یکم ممکنه ریویو مبهم به نظر بیاد ولی بپذیرید از من :))

ولی این شاید یکم اسپویله، نخونید:
به نظرم این‌که اسم کتاب "کلکسیونر" شده، فقط به‌خاطر این نیست که طرف پروانه جمع می‌کرده.
با توجه به آخر کتاب، شاید بشه گفت قاتل‌های سریالی یا دزدهای روانی هم یه جورایی کلکسیونرن :))
شایدم دارم خیلی پیچیده‌ش می‌کنم!
‌
▪︎ترجمه و نحوه نگارش:
سیر داستان رو دوست داشتم،
شروعش یکم کُند بود اما تقریبا به صفحه ۵۰ که رسیدم دیگه سخت می‌شد کنار بذارمش و تقریبا یک‌نفس خوندم تا رسیدم به بخش دوم.

کتاب چهار بخش و دو راوی داره:
بخش اول: شخصیت اصلی مرد داستان
بخش دوم: شخصیت اصلی زن داستان
در واقع بخش اول و دوم تمام حوادث یکیه اما زاویه‌های دید متفاوته و همین باعث شد حوصله‌م نشه کامل بخش دو رو بخونم و اعتراف می‌کنم یه جاهایی از روش پریدم.
برای همین هم سه ستاره دادم چون احساس می‌کردم اون وسط ۱۵۰ صفحه اضافه‌س.
درسته روایت داستان از دید قربانی می‌تونه جالب باشه و حتی باعث شه کتاب جذاب‌تر به نظر بیاد اما برای من خسته‌کننده بود.
بخش سوم و چهارم هم ادامه داستان بخش اول از زاویه دید شخصیت مَرده.

و پایانش: خیلی دوست‌داشتنی بود!
دقیقا از همون پایان‌های کریپی و دلخواهِ من ♡♡♡♡

ترجمه خوب بود ولی یه جاهایی‌ش یه حالی بود،
نمی‌دونم به خاطر نحوه نگارش کتابه یا ویراستاری‌ش خوب نبود.

▪︎ چیزی که یاد گرفتم:
نحوه استفاده از کلروفورم برای بی‌هوش کردن افراد.
‌
▪︎ دیگه چی:
این کتاب رو بعد از نجواگر خوندم،
اون‌جا هم یه قاتل روانی بود که بچه‌ها رو میدزدید البته نه به قصد تجاوز، این‌جا هم یه روانی دختر می‌دزده.
یه چندتا کتاب دیگه این مدلی بخونم احساس می‌کنم دچار سندروم استکهلم می‌شم. :|||||
‌
بعد تو هر دو هم پروانه داریم :))

▪︎به کیا پیشنهاد می‌کنم:
اگه دوست دارید یک کتاب روانشناختی تر و تمیز بخونید و البته آدم باحوصله‌ای هستید (به خاطر بخش دومش) حتما این کتابو بخونید.
چون تاکید می‌کنم ایده عالیه!
‌
▪︎سخن آخر از زبان میراندای کتاب:
می‌دانم برایش چه هستم. پروانه‌ای که همیشه دوست داشته به دام بیندازد. یادم است اولین‌باری که جی‌.پی. را دیدم گفت کلکسیونرها بدترین حیوانات‌اند.
البته کلکسیونرهای آثار هنری را می‌گفت‌. راستش منظورش را درست نفهمیدم، فکر کردم فقط می‌خواهد کارولین را شوکه کند، و مرا. ولی البته حق با اوست.
کلکسیونرها ضد زندگی‌اند، ضد هنر، ضد همه‌چیز.
      
3

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.