یادداشت
1403/6/10
3.8
111
ارمیا، بیشتر از هر کتاب دیگه ای که این روزا مطالعه کردم منو به فکر فرو برد. طوری که هر وقت توی ذهنم یه گوشه خالی پیدا میشه، ارمیا جوونه میزنه... نمیدونم نسل های متولد ۸۰ببعد چه نگاه و تجربهای در مورد جنگ دارند. من خودم سالهای جنگ رو ندیدم. ولی زخمها و ترکشهایی که ازش که روی تن عزیزانم به جا مونده رو خیلی خوب لمس کردم. برای همین ارمیا برای من نشان یک آدم آشنا بود، که بعد از دست دادن مصطفیش آدم سابق نشد. آدمی که دیگه انگار از روی اجبار زنده است و بار دلتنگی سنگینی رو به دوش می کشه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.