یادداشت Karina
3 روز پیش

«به نظر می رسد فقط یک زن سقوط کرده است.» ⚓ گوش دادم به مردی که گویی تمام جهان را بر دوش داشت، اما سنگینی گناه و پشیمانی او، زمین را زیر پاهایش خالی کرده بود. هر کلمهاش مثل خراشی بر روح بود، هر اعتراف، همچون بارانی سرد و بیرحم بر دلم میبارید. شنیدم از غرور و خودشیفتگیای که روزی او را بالا برده بود، و از سقوطی که نه بر اثر پلها، بلکه بر اثر انتخابها و دروغها بود.🌉 در نگاهش، مردی را دیدم که با خود جنگیده، با تمناهای خام و احساسات سرکوبشده، با عشقهای گمشده و سکوتهایی که هیچکس نشنید. و من، تنها شنوندهی این داستان تلخ، در هر جملهاش خودم را مییافتم، خودم را در شکاف میان آنچه هستم و آنچه میخواهم باشم. ترس از دیده شدن، نیاز به بخشش، و جستوجوی معنا در دنیایی که بیرحمانه سرد و بیصداست.🌄 سقوط، تلخ و دردناک، در عین حال، درسی است برای دیدن خود، برای پذیرفتن ضعفها و گناهان، و برای فهمیدن که حتی در تاریکترین لحظات، باز هم میتوان حقیقت را لمس کرد. «شنیدن انعکاس بیپایان انسان در آینهی خودش است.» _____ سخت بود. خواندنش برای فردی که تازه کامو خوانی را شروع کرده طاقت فرسا بود. ولی فکر کنم از پسش بر اومدم.
(0/1000)
Karina
3 روز پیش
1