یادداشت محمدامین اکبری
1401/3/12
به نام او 🔸️اول از همه باید بگویم اگر کلاسیکخوان نیستید به سراغ این کتابِ قطور نروید اگر از خواندن دردِ دل کردنها، حاشیه رفتنها، شاخ و برگ دادنهایی که امروزه نالازم به نظر میرسد ملول میشوید به سراغ تام جونز (یا هر اثر کلاسیک دیگر) نروید. بیتعارف خواندن اثر کلاسیک از هر کتابخوانی برنمیآید، به عبارتی حوصله و سعه صدری که برای خواندن این آثار لازم است نتیجه تداوم در امر کتابخوانی و بلوغ یک کتابخوان است. پس اگر حوصلهتان از این آثار (چه منظوم و چه منثور! چه ایرانی و چه جهانی!) سرمیرود خودتان را سرزنش کنید، نه بزرگانی را که این آثار را خلق کردهاند. حالا در نوبتی، کتاب بسیار خوب «چرا باید کلاسیکها را خواند» نوشته ایتالو کالوینو نویسنده شهیر معاصر را معرفی خواهم کرد. 🔸 «سرگذشتِ تام جونز؛ کودکِ سرراهی» نوشته هنری فیلدینگِ انگلستانی یکی از برجستهترین آثار کلاسیک ادبیات جهان است، که خوشبختانه ترجمه بسیار خوبی از آن در بازار موجود است، ترجمهای از دکتر احمد کریمیحکاک که انصافا تنها با همین اثر میتوان نام او را در کنار برترین مترجمان آثار داستانی قرار داد. رمان از هجده بخش که با عنوانِ کتاب از آن یاد میشود تشکیل شده و هر کتاب از فصول متعددی. فیلدینگ در این رمان با محوریت قرار دادن زندگیِ کودکی سرراهی به نام تام جونز به ترسیم فضای انگلستان قرن هفدهم میپردازد و با طنزی تند و تیز و رندانه تمام وجوه و مناسبات آن را به ریشخند میگیرد از نظام ارباب-رعیتی و اشرافیت خانوادههای انگلیسی بگیر تا مناسبات مذهبی و اجتماعی آن دوران. و خب باید عرض کنم که جناب فیلدینگ نویسنده بیپروایی ست که طنز او در برخی از موارد مرزهای اخلاقی مرسوم را در هم میشکند و شاید بیادبانه به نظر بیاید ولی اگر از من بپرسید، ب این هنجارشکنیها نه تنها مخرب نیست بلکه بسیار سازنده هم هست چرا که سر آخر همین زشتیهاست که مورد انتقاد صریح نویسنده قرار میگیرد. متهم کردن فیلدینگ به بیاخلاقی به این میماند که ما فیالمثل مولوی را به واسطه زبان بیپروا و بدون تعارفش ناقض اخلاقیات بدانیم، در صورتی که هدف این بزرگان از طرح این مسائل، رفع نقایص و زشتیهاست. 🔸باری به شما اطمینان میدهم که اگر کمی در مقابل زیادهگوییهای جناب فیلدینگ و همچنین برخی بیمبالاتیهای او حوصله به خرج دهید و با نثر مناسب و شوخطبعانهای که جناب کریمیحکاک برای ترجمه این اثر برگزیده است (و به راستی ترجمه دنکیشوت، شاهکار مرحوم محمدقاضی را فرایاد میآورد) همراه شوید یکی از دلچسبترین تجربههای داستانخوانی را برای خودتان رقم زدهاید. 🔸در آخر اینکه بخشی از کتاب را برایتان انتخاب کردهام، اینبار هم از یکی از فصلهای اول یکی از کتابها. واقعیت امر اینکه، یکی از دلایلی که بیش از پیش من را ترغیب کرد که این کتاب را بخوانم این بود که در کتاب «چون بوی تلخ خوشِ کندر» (زندگینامه فرهاد مهراد) از قول همسر فرهاد خوانده بودم که او علاقه بسیار زیادی به این رمان داشته است و هرچند وقت یکبار به کتاب رجوع میکرده و یکی از فصلهای اول کتابهای این رمان را با صدای بلند برای بقیه میخوانده است و همراه با جمع به طنز ظریف و نکتهسنجانه فیلدینگ میخندیده. 🔸نظر جناب فیلدینگ درباره منتقدان: «و امّا راستش را بخواهید، جهان بیش از حد به منتقد جماعت میدان داده، و آنها را بیش از استحقاقشان تیزبین و ژرف اندیش پنداشته است. و این میدان دادن، منتقدان را گستاختر کرده است، به طوری که آنان قدرتی استبدادی به چنگ آوردهاند، و چندان در این کار توفیق یافتهاند که اکنون به صورت ارباب درآمده و با پرروئیِ تمام به وضع قوانین ادبی برای نویسندگان پرداختهاند، حال آنکه در ابتدا قوانین را نیاکانِ همین نویسندگان وضع میکردهاند. منتقد، چون نیک بنگرید، کاتبی بیش نیست، و شغلش این است که قواعد و قوانینی را رونویسی و یادداشت کند که آن خبرگان و قانونگذارانِ بزرگی وضع کرده و میکنند که قدرت فراگیر نبوغشان آنان را در علوم عدیدهای که در آن سرآمد شدهاند به درجۀ قانونگذاری رسانده است. و همین منصب کتابت و دبیری بود که منتقدان باستان آرزو میکردند بر آن دست یابند. و هرگزشان آن گستاخی نبود تا حکمی صادر کنند، مگر آنکه در صدور آن به نظر قاضی جامعالشرایطی استناد نمایند که حکم را از او به وام ستاندهاند. امّا در گذر زمان، و در دورانهای جهالت، کاتب، قدرتِ ولینعمتِ خود را غصب کرد و مقام او را از آن خود ساخت . قوانین نویسندگی دیگر نه پایۀ سرمشق نویسندگان که بر طبق احکام منتقدان گذارده آمد. کاتب، قانونگذار گردید. و آن کسان که در آغاز کارشان تنها ثبت قوانین بود گستاخانه به وضع قوانین پرداختند. از اینجا خطائی آشکار و شاید ناگزیر سرچشمه گرفت، چرا که این منتقدان، چون مردانی با استعدادهایی اندک بودند، بس آسان شکل خالی را به خطا به جای محتوی انگاشتند. و کار قاضیانی را کردند که به نصّ بیجان قانون استناد میکنند و روح آن را نادیده میگیرند. موارد جنبی که شاید در کار نویسندهای بزرگ تنها جنبه فرعی داشت، توسط این منتقدان ویژگی عمدۀ آن نویسنده انگاشته شد، و به مثابۀ ضروریات لازمالاجرا به نسلهای بعدی نویسندگان منتقل گردید. گذشت زمان و جهل، این حامیان بزرگ ریاکاران، بر این تجاوزات کسوت مشروعیّت پوشاندند.و بدینسان قواعد بسیار برای درست نوشتن پدید آمد که کمترین ریشهای در حقیقت یا در طبیعت ندارد، و عموماً هیچ مقصد و مقصودی از آنها متصور نیست مگر مهار کردن و به محاق افکندن نبوغ، و این بدان میماند که گوئی استاد هنرمندی بخواهد به رقص درآید، حال آنکه رسالات عدیدۀ عالیه دربارۀ رقص چنین امر و مقرر فرموده باشند که قاعدۀ لازمالاتبّاع در رقصیدن آنست که هنرمند باید ابتدا خود را در زنجیر کند، پی آنگاه به رقص برخیزد. »
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.