یادداشت محمدقائم خانی
1402/3/2
. من با دکتر تندرکیا موافقم که نوشت شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف «مشروطه» که خود در اوایل امر مدافعش بود، بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالای دار برود. و من میافزایم، و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی. به همین علت بود که در کشتن آن شهید همه به انتظار فتوای نجف نشستند. آن هم در زمانی که پیشوای روشنفکران غربزدهی ما ملکمخان مسیحی بود و طالباوف سوسیالدموکرات قفقازی! و به هر صورت از آن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سرِ دار، هم چون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد. آن همه مردان نیک در صدر اول مشروطه، غافل بودند از این که خدای تکنیک در خود اروپا نیز سالهاست که از فراز عرش بورسها و بانکها کوس لمن الملکی میزند و دیگر تحمل هیچ خدایی را ندارد و به ریش همه سنتها و ایدئولوژیها میخندد. بله اینچنین بود که مشروطه به عنوان پیشقراول ماشین، روحانیت را کوبید و از آن پس بود که مدارس روحانی در دورهی بیست ساله به یکی دو شهر تبعید شد و نفوذش از دستگاه عدلیه و آمار بریده شد و پوشیدن لباسش منع شد. شهرها اغلب دهکورههای بادکردهای هستند یا به قول دوستم حسین ملک هرکدام گرهی هستند که در یک جا به باریکه ریسمان جادهای خوردهاند. و آن وقت این شهرها هرکدام خود بازار مکّارهای برای مصنوعات فرنگی. محصول دوچرخهی دست کم پنجاه سال کارخانهی «راله»ی انگلستان را یک جا در یزد میبینی. و محصول یک ماه کارخانههای «میتسوبیشی» را در تبیت حیدریه. و محصول ده سال «فورد» و «شورلت» و «فیات» را در تهران. و آن وقت در شهر کرمان کره گیر نمیآوری و در تبریز باید کنسرو استرالیایی بخوری. همهی اینها را من تجربه کردهام. آدم غربزدهای که عضوی از اعضای دستگاه رهبری مملکت است پا در هواست. ذرّهی گردی است معلق در فضا. یا درست همچون خاشاکی بر روی آب. با عمق اجتماع و فرهنگ و سنت رابطهها را بریده است. رابطهی قدمت و تجدد نیست. خط فاصلی میان کهنه و نو نیست. چیزی است بیرابطه با گذشته و بی هیچ درکی از آینده. نقطهای در یک خط نیست. بلکه یک نقطهی فرضی است بر روی صفحهای یا حتی در فضا. عین همان ذرّهی معلق. لابد میپرسید پس چگونه به رهبری قوم رسیده است؟ میگویم به جبر ماشین و به تقدیر سیاستی که چارهای جز متابعت از سیاستهای بزرگ ندارد. در این سوی عالم و به خصوص در ممالک نفتخیز، رسم بر این است که هرچه سبکتر است روی آب میآید. موج حوادث در این نوع مخازن نفتی فقط خس و خاشاک را روی آب میآورد. آن قدر قدرت ندارد که کف دریا را لمس کند و گوهر را به کناری بیندازد. و ما در این غربزدگی و دردهای ناشی از آن با همین سرنشینان بیوزن و وزنهی موج حوادث سر و کار داریم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.