بریده‌های کتاب Mahla

با زیبایی و جوانی اش قمار میکرد. در حالی که آنها را بدون بازگشت خرج میکرد. می توانی با استعداد ، سخت کوش ، سرسخت ، حتی خوش شانس باشی، و باز هم موفق نشوی، یا اگر شدی، ماندگار نباشد. اینکه هیچگاه دستاوردی در حد تلاشت نداشته باشی، هیچ وقت پاداش در خورت رو نگیری ، چیزی ست وایرنگر و دلسرد کننده .

باید دنیای شما نقصی داشته باشد، چرا بدی را پاداش میدهند و مجازاتی این چنین سنگین در انتظار نیکوکاران است؟

خدای اول: آیا باید اعتراف کنیم که فرمان های ما جان فرسا است ؟ آیا باید از آنها چشم بپوشیم ؟ آیا دنیا باید تغییر پذیرد؟ به چه ترتیب ؟ به دست چه کسی ؟

سنگینی بار نیات خیر مرا به قعر خاک فرو می‌برد ، در حالی که اگر ظلم روا میداشتم قدرت از آنم بود

از چه منبعی میبایست آنچه را که مورد نیازم بود، تامین میکردم؟ تنها از خودم.اما آنگاه خود از پای درآمدم

زندگی کردن در دنیای شما چه دشوار است! بسی فقر!بسی حرمان!دستی که به قصد کمک به سوی مستمندان دراز شود، بلادرنگ از کتف جدا میکنند، کسی که درمانده ای را یاری دهد ، خود درمانده میشود

نمیدانم چه شد که نتوانستم در آنِ واحد ، هم در حق دیگران نیکی کنم و هم در حق خودم، برایم بس مشکل بود که یار دیگران باشم و هم یار خویش

مردم برای نجات زندگی ساده خود به اندازه کافی گرفتاری دارند.نیات خیر آنها را به لب پرتگاه سوق میدهد و انجام اعمال نیک آنان را به قعر پرتگاه سرنگون میسازد ، این دنیا قابل زیست نیست.باید این واقعیت را بپذیرید

در دنیای عجیبی هستیم! همه جا فقر، فرومایگی و سقوط! جای طبیعت را نیز به نابودی کشانده ایم.درختهای زیبا به زیر سیمهای متعدد گردن شکسته و در فراسوی کوه ها،توده های عظیم دود سر به آسمان کشیده و صدای غرش توپ به گوش می‌رسد.هیچ کجا آدم خوبی یافت نمی‌شود که بتواند روی پای خود بایستد.

وانگ: سروران بخاطر نامساعد بودن شرایط موجود کمی از حجم فرمانها بکاهید، مثلا اینکه بجای مهر ورزیدن، تنها خیرخواهی کافیست خدای سوم: ای بیچاره! اینکه دشوارتر است وانگ: یا به جای بی عدالتی ، تنها کمی انصاف خدای سوم : این هم مستلزم زحمت بیشتری است وانگ: پس به جای شرافت ، فقط حُسن رفتار خدای سوم : ای سست عنصر! این دیگر از همه مشکلتر ست.

هیچ کدام از این درخت‌ها که میبینی عمر طبیعی نمی‌کنند و در نیمه راه زندگی ،با اره و تبر از پا در می آیند .چنین است ثمره مفید بودن.

چهره انسان خوب در موقعیت های دشوار بهتر آشکار میشود

در سرزمین ما کاردان به شانس نیاز دارد، تنها زمانی می تواند اظهار وجود کند که پشتیبان قدرتمندی داشته باشد نیکان را توان آن نیست که خود را یاور باشند

در سرزمین ما نیکان را توان آن نیست که برای دیر زمانی نیک بمانند وقتی کاسه ها پر نباشند سفره نشینان به سرو کله هم می زنند

چطور می توان از چنگ تمام نقطه ضعف ها گریخت، علی الخصوص از چنگ کشنده ترین آنها یعنی عشق ؟ نه از دست این یکی نمی شود فرار کرد خیلی برای آدم گران تمام می‌شود

دست نوازشگر روزی حلقوم آدمی را می فشارد و زمزمه های عشق به فریادهای وحشت تبدیل می شود

در شهری که به کسی بی عدالتی می شود باید مردم سر به شورش بردارند شهری که در آن از شورش نشانی نیست چه بهتر که قبل از رسیدن غروب آفتاب در میان شعله های آتش نابود شود

میگویند دروازه ها به روی ما جوانان باز است .آری باز است، اما به سوی نیستی

خدای اولی: وضع اهالی اینجا خیلی بد است ؟ وانگ: وضع آدمهای خوب،بله

فقر عجیبی بر سراسر ایالت ما حکومت میکند. عقیده عموم بر این است که دیگر فقط خدایان می‌توانند به ما کمک کنند