بریده کتابهای سارا حاجیها سارا حاجیها 1403/5/6 ناتور دشت جی. دی. سلینجر 3.7 156 صفحۀ 22 چیزی که راجع به کتاب خیلی حال میده اینه که وقتی ادم کتابه رو می خونه و تموم میکنه دوس داشته باشه نویسنده اش دوست صمیمیش باشه و بتونه هر وقت دوست داره یه زنگی بهش بزنه. 0 1 سارا حاجیها 1403/5/2 در قلمرو پادشاهان (زندگی من در عربستان سعودی): پرده برداری از اسرار بزرگترین و قدرتمندترین خانواده سعودی کارمن بن لادن 3.3 9 صفحۀ 24 آنچه درباره اش صحبت نمی شود، هرگز وجود ندارد. 0 0 سارا حاجیها 1402/8/7 بیگانه آلبر کامو 3.9 166 صفحۀ 128 برای اولین بار خودم را به دست بی تفاوتی پرمهر دنیا سپردم آن را بسیار شبیه خودم و بسیار برادرانه دیدم و حس کردم خوشبخت بوده ام و هنوز هم خوشبختم 0 1 سارا حاجیها 1402/6/28 مردی به نام اوه فردریک بکمن 4.1 241 صفحۀ 325 سونیا گفته بود: دوست داشتن یه نفر مثل رفتن تو یه خونه است.اول عاشق چیزای نویی میشی که می بینی و هر روز صبح که بیدار میشی از این که اونارو داری شگفت زده میشی.از طرفی هم میترسی که یه دفعه یکی بیاد دم خونت و بگه اشتباه کردی و در واقع قرار نبوده توی خونه ای به این زیبایی زندگی کنی اما بعد از گذشتن سال ها دیوارای خونه ترک میخوره این طرف و اون طرف وسایل چوبی داغون میشه و تو اون خونه رو دیگه نه برای فوق العاده و دلخواه بودنش بلکه برای ایراداش دوسش داری.برای دیوار های ورم کرده و ترک خورده اش.اینکه وقتی هوا بیرون سرده چکار کنی که کلید توی قفل گیر نکنه کدوم یکی از کف پوشا زیر پات تکون میخورن یا در کمدا رو چطوری باز کنی که صدا ندن.این راز های کوچیکن که اونجارو تبدیل میکنن به خونه تو.:) 0 11
بریده کتابهای سارا حاجیها سارا حاجیها 1403/5/6 ناتور دشت جی. دی. سلینجر 3.7 156 صفحۀ 22 چیزی که راجع به کتاب خیلی حال میده اینه که وقتی ادم کتابه رو می خونه و تموم میکنه دوس داشته باشه نویسنده اش دوست صمیمیش باشه و بتونه هر وقت دوست داره یه زنگی بهش بزنه. 0 1 سارا حاجیها 1403/5/2 در قلمرو پادشاهان (زندگی من در عربستان سعودی): پرده برداری از اسرار بزرگترین و قدرتمندترین خانواده سعودی کارمن بن لادن 3.3 9 صفحۀ 24 آنچه درباره اش صحبت نمی شود، هرگز وجود ندارد. 0 0 سارا حاجیها 1402/8/7 بیگانه آلبر کامو 3.9 166 صفحۀ 128 برای اولین بار خودم را به دست بی تفاوتی پرمهر دنیا سپردم آن را بسیار شبیه خودم و بسیار برادرانه دیدم و حس کردم خوشبخت بوده ام و هنوز هم خوشبختم 0 1 سارا حاجیها 1402/6/28 مردی به نام اوه فردریک بکمن 4.1 241 صفحۀ 325 سونیا گفته بود: دوست داشتن یه نفر مثل رفتن تو یه خونه است.اول عاشق چیزای نویی میشی که می بینی و هر روز صبح که بیدار میشی از این که اونارو داری شگفت زده میشی.از طرفی هم میترسی که یه دفعه یکی بیاد دم خونت و بگه اشتباه کردی و در واقع قرار نبوده توی خونه ای به این زیبایی زندگی کنی اما بعد از گذشتن سال ها دیوارای خونه ترک میخوره این طرف و اون طرف وسایل چوبی داغون میشه و تو اون خونه رو دیگه نه برای فوق العاده و دلخواه بودنش بلکه برای ایراداش دوسش داری.برای دیوار های ورم کرده و ترک خورده اش.اینکه وقتی هوا بیرون سرده چکار کنی که کلید توی قفل گیر نکنه کدوم یکی از کف پوشا زیر پات تکون میخورن یا در کمدا رو چطوری باز کنی که صدا ندن.این راز های کوچیکن که اونجارو تبدیل میکنن به خونه تو.:) 0 11