بریدههای کتاب مگالونیا مگالونیا 1403/12/21 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 123 صفحۀ 348 علیل که هستی، از هر انگشتت هنری هم اگر ببارد، چشم دیگران تو را به بوتهای پیوندی میبیند. تو را چیزی میبینند که بودنت بسته به غیر است. میگویند:《تو را مادرت اداره میکند. برادرت خرجت را میدهد. خواهرت رختت را میشوید.》پس تو را به یاد نمیآورند مگر در کنار دیگری. و تو بیهوده از(خود) حرف میزنی. 0 6 مگالونیا 1403/12/21 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 123 صفحۀ 68 همهٔ چیزهایی که دیده و شنیده بود روی دلش تلنبار شده بود و او که جایی برای بروزش نمییافت فقط میتوانست بگرید و میگریست. 0 6 مگالونیا 1403/12/21 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 123 صفحۀ 20 دلداری؛ دلسوزیهای بی ثمر. گیرم که از ته دل هم باشند این دلسوزیها؛ خوب؛ چه چیزی را عوض میکنند؟ این حرف و سخنها، کی توانستهاند باری از دل بردارند؟ 0 5 مگالونیا 1403/12/21 زیرِ درِ زمزمه گر تی.جی کلون 4.5 1 صفحۀ 327 زمان ، ما همیشه فکر میکنیم زمان خیلی زیادی داریم؛ اما وقتی به شمارش میافته، میبینیم به اندازه کافی وقت نداریم. 0 1 مگالونیا 1403/12/21 زیرِ درِ زمزمه گر تی.جی کلون 4.5 1 صفحۀ 242 《اصلا چرا باید تلاش کنیم؟》 《چون زندگیته. چیزیه که تو ازش میسازی. نه،همیشه منصفانه نیست. نه،همیشه خوب نیست. میسوزونه و میدره... و گاهی یه جوری نابودت میکنه که قابل تشخیص نیست. بعضی از مردم باهاش میجنگن. بقیه...نمیتونن، هرچند فکر نکنم بشه به این خاطر سرزنششون کرد. تسلیم شدن آسونه. دوباره بلند شدن آسون نیست؛ ولی باید باور کنیم اگه بلند شدیم، میتونیم یه قدم دیگه برداریم. میتونیم...》 0 1 مگالونیا 1403/12/21 زیرِ درِ زمزمه گر تی.جی کلون 4.5 1 صفحۀ 377 همه یه جایی توی مسیر راهشون رو گم میکنن و این به خاطر اشتباهات یا تصمیماتی که میگیرن، نیست. به این خاطره که به طرز وحشتناک و فوقالعادهای انسانن و یه چیزی که من در مورد انسان بودن یاد گرفتم اینه که ما نمیتونیم تنهایی انجامش بدیم. وقتی گم میشیم، به کمک نیاز داریم تا دوباره راهمون رو پیدا کنیم. 0 1
بریدههای کتاب مگالونیا مگالونیا 1403/12/21 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 123 صفحۀ 348 علیل که هستی، از هر انگشتت هنری هم اگر ببارد، چشم دیگران تو را به بوتهای پیوندی میبیند. تو را چیزی میبینند که بودنت بسته به غیر است. میگویند:《تو را مادرت اداره میکند. برادرت خرجت را میدهد. خواهرت رختت را میشوید.》پس تو را به یاد نمیآورند مگر در کنار دیگری. و تو بیهوده از(خود) حرف میزنی. 0 6 مگالونیا 1403/12/21 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 123 صفحۀ 68 همهٔ چیزهایی که دیده و شنیده بود روی دلش تلنبار شده بود و او که جایی برای بروزش نمییافت فقط میتوانست بگرید و میگریست. 0 6 مگالونیا 1403/12/21 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 123 صفحۀ 20 دلداری؛ دلسوزیهای بی ثمر. گیرم که از ته دل هم باشند این دلسوزیها؛ خوب؛ چه چیزی را عوض میکنند؟ این حرف و سخنها، کی توانستهاند باری از دل بردارند؟ 0 5 مگالونیا 1403/12/21 زیرِ درِ زمزمه گر تی.جی کلون 4.5 1 صفحۀ 327 زمان ، ما همیشه فکر میکنیم زمان خیلی زیادی داریم؛ اما وقتی به شمارش میافته، میبینیم به اندازه کافی وقت نداریم. 0 1 مگالونیا 1403/12/21 زیرِ درِ زمزمه گر تی.جی کلون 4.5 1 صفحۀ 242 《اصلا چرا باید تلاش کنیم؟》 《چون زندگیته. چیزیه که تو ازش میسازی. نه،همیشه منصفانه نیست. نه،همیشه خوب نیست. میسوزونه و میدره... و گاهی یه جوری نابودت میکنه که قابل تشخیص نیست. بعضی از مردم باهاش میجنگن. بقیه...نمیتونن، هرچند فکر نکنم بشه به این خاطر سرزنششون کرد. تسلیم شدن آسونه. دوباره بلند شدن آسون نیست؛ ولی باید باور کنیم اگه بلند شدیم، میتونیم یه قدم دیگه برداریم. میتونیم...》 0 1 مگالونیا 1403/12/21 زیرِ درِ زمزمه گر تی.جی کلون 4.5 1 صفحۀ 377 همه یه جایی توی مسیر راهشون رو گم میکنن و این به خاطر اشتباهات یا تصمیماتی که میگیرن، نیست. به این خاطره که به طرز وحشتناک و فوقالعادهای انسانن و یه چیزی که من در مورد انسان بودن یاد گرفتم اینه که ما نمیتونیم تنهایی انجامش بدیم. وقتی گم میشیم، به کمک نیاز داریم تا دوباره راهمون رو پیدا کنیم. 0 1