بریدههای کتاب محمود محمود 3 روز پیش صفحۀ 4 2 49 محمود 1404/4/15 صفحۀ 177 0 0 محمود 1404/4/15 صفحۀ 174 0 0 محمود 1404/4/15 صفحۀ 172 0 1 محمود 1404/4/15 صفحۀ 169 0 1 محمود 1404/4/15 صفحۀ 166 0 0 محمود 1404/4/15 صفحۀ 166 0 0 محمود 1404/2/6 صفحۀ 12 بر در منزلش نوشته بود «اهل هر کجا هستید، بفرمایید داخل، قدمتان روی چشم». تصور میکنید چه کسانی این دعوت محبتآمیز را پذیرفتند؟ یک مشت شبهنظامی که آنجا را خانهی خودشان میدانستند وارد شدند و شکمش را دریدند. 0 2 محمود 1404/2/4 صفحۀ 256 اگر نظر من را میخواهی، هیچوقت هیچچیز را برای هیچکس تعریف نکن. تعریف کردن همان است و دلتنگِ همه شدن همان. 0 1 محمود 1404/2/4 صفحۀ 256 از اینکه سفرهی دلم را جلو همه باز کردم مثل سگ پشیمانم. 0 2 محمود 1404/2/3 صفحۀ 254 0 1 محمود 1404/2/2 صفحۀ 227 «نشان آدم ناپخته این است که میخواهد در راه یک آرمان شرافتمندانه بمیرد و نشان یک آدم پخته اینکه میخواهد در راه یک آرمانْ خاضعانه زندگی کند.» 1 4 محمود 1404/2/2 صفحۀ 226 مردی که سقوط میکنه نمیتونه افتادنش رو حس کنه یا صدای برخوردش به زمین رو بشنوه. همینطور میره پایین و پایینتر بدون اینکه خودش بفهمه. این عاقبت مردهاییه که تو دورهای از زندگیشون دنبال چیزهایی میگشتند که محیط اطرافشون نمیتونسته براشون فراهم کنه. یا فکر میکردند محیط خودشون از ارائهش ناتوانه. برای همین از جستوجو دست کشیدند، حتی قبل از اینکه اصلاً شروع کرده باشند. 0 2 محمود 1404/2/2 صفحۀ 224 [آقای آنتولینی] خانم آنتولینی را بوسید و خانم آنتولینی خداحافظی کرد و رفت به اتاق خواب. آنها همیشه جلو بقیه همدیگر را میبوسیدند. 0 3 محمود 1404/2/2 صفحۀ 205 برای اینکه حال یکی رو بگیری نیازی نیست آدم بدی باشی. میتونی آدم خوبی باشی و با اینحال باز کاری کنی که حال یکی گرفته بشه. 0 69 محمود 1403/9/19 صفحۀ 89 آیدا تای آیدین بود. بی هیچ کم و کاست. خوشخنده و شیطان و پر سر و صدا. کافی بود سر پدر یا مادر را دور ببیند تا خانه را روی سرش بگذارد، برادرها را انگشت به دهان وامیگذاشت و آنها را مطیع خود میساخت. علاوهبر اینها، بیشاز حد زیبا بود و این خود باعث میشد که پدر هر به ایامی نگران او باشد. 0 2 محمود 1403/9/9 صفحۀ 130 «اون چیزی که ترس به دل آدم میندازه شیطان نیست، زمانه. هیچکس نمیتونه زمان رو شکست بده.» 0 2 محمود 1403/9/9 صفحۀ 130 مردی که میگفت خبرنگار است به دیدنم آمد. گفت دلش میخواهد از کار شیطان سر دربیاورد. حرفش آنقدر کلیشهای بود که توجهم را جلب کرد. گفتم «چرا میخوای از کار شیطان سر دربیاری؟» «باید سر دربیارم تا بتونم ازش دوری کنم.» گفتم «اگه بتونی بفهمی که دیگه شیطان نیست. همون بچسب به دعا و نیایشت تا شیطان سر راهت سبز نشه.» 0 2 محمود 1403/9/9 صفحۀ 108 سیرن و کالوپسو نقشه داشتند که اُدیسه آینده را فراموش کند و در زمان حال گیر بیفتد، اما اُدیسه مقاومت میکند و هدفش میشود بازگشت به خانه، چون میفهمد زندگیِ صرف در زمان حال یعنی تنزل به زندگی حیوانی. نمیشود به کسی که همهی خاطراتش را از دست داده گفت انسان. زمان حال فقط نقطهی اتصال گذشته به آینده است و به تنهایی بیمعنی است. 0 1 محمود 1403/9/9 صفحۀ 20 مرضی هست به نام سندروم کاپگراس (Capgras) که علتش یک جور اختلال در بخشی از مغز است که کارش مهر صمیمیت و نزدیکی است. اگر به آن مبتلا شوید، میتوانید چهرهی نزدیکانتان را تشخیص دهید، اما دیگر باهاشان احساس آشنایی ندارید. 0 1
بریدههای کتاب محمود محمود 3 روز پیش صفحۀ 4 2 49 محمود 1404/4/15 صفحۀ 177 0 0 محمود 1404/4/15 صفحۀ 174 0 0 محمود 1404/4/15 صفحۀ 172 0 1 محمود 1404/4/15 صفحۀ 169 0 1 محمود 1404/4/15 صفحۀ 166 0 0 محمود 1404/4/15 صفحۀ 166 0 0 محمود 1404/2/6 صفحۀ 12 بر در منزلش نوشته بود «اهل هر کجا هستید، بفرمایید داخل، قدمتان روی چشم». تصور میکنید چه کسانی این دعوت محبتآمیز را پذیرفتند؟ یک مشت شبهنظامی که آنجا را خانهی خودشان میدانستند وارد شدند و شکمش را دریدند. 0 2 محمود 1404/2/4 صفحۀ 256 اگر نظر من را میخواهی، هیچوقت هیچچیز را برای هیچکس تعریف نکن. تعریف کردن همان است و دلتنگِ همه شدن همان. 0 1 محمود 1404/2/4 صفحۀ 256 از اینکه سفرهی دلم را جلو همه باز کردم مثل سگ پشیمانم. 0 2 محمود 1404/2/3 صفحۀ 254 0 1 محمود 1404/2/2 صفحۀ 227 «نشان آدم ناپخته این است که میخواهد در راه یک آرمان شرافتمندانه بمیرد و نشان یک آدم پخته اینکه میخواهد در راه یک آرمانْ خاضعانه زندگی کند.» 1 4 محمود 1404/2/2 صفحۀ 226 مردی که سقوط میکنه نمیتونه افتادنش رو حس کنه یا صدای برخوردش به زمین رو بشنوه. همینطور میره پایین و پایینتر بدون اینکه خودش بفهمه. این عاقبت مردهاییه که تو دورهای از زندگیشون دنبال چیزهایی میگشتند که محیط اطرافشون نمیتونسته براشون فراهم کنه. یا فکر میکردند محیط خودشون از ارائهش ناتوانه. برای همین از جستوجو دست کشیدند، حتی قبل از اینکه اصلاً شروع کرده باشند. 0 2 محمود 1404/2/2 صفحۀ 224 [آقای آنتولینی] خانم آنتولینی را بوسید و خانم آنتولینی خداحافظی کرد و رفت به اتاق خواب. آنها همیشه جلو بقیه همدیگر را میبوسیدند. 0 3 محمود 1404/2/2 صفحۀ 205 برای اینکه حال یکی رو بگیری نیازی نیست آدم بدی باشی. میتونی آدم خوبی باشی و با اینحال باز کاری کنی که حال یکی گرفته بشه. 0 69 محمود 1403/9/19 صفحۀ 89 آیدا تای آیدین بود. بی هیچ کم و کاست. خوشخنده و شیطان و پر سر و صدا. کافی بود سر پدر یا مادر را دور ببیند تا خانه را روی سرش بگذارد، برادرها را انگشت به دهان وامیگذاشت و آنها را مطیع خود میساخت. علاوهبر اینها، بیشاز حد زیبا بود و این خود باعث میشد که پدر هر به ایامی نگران او باشد. 0 2 محمود 1403/9/9 صفحۀ 130 «اون چیزی که ترس به دل آدم میندازه شیطان نیست، زمانه. هیچکس نمیتونه زمان رو شکست بده.» 0 2 محمود 1403/9/9 صفحۀ 130 مردی که میگفت خبرنگار است به دیدنم آمد. گفت دلش میخواهد از کار شیطان سر دربیاورد. حرفش آنقدر کلیشهای بود که توجهم را جلب کرد. گفتم «چرا میخوای از کار شیطان سر دربیاری؟» «باید سر دربیارم تا بتونم ازش دوری کنم.» گفتم «اگه بتونی بفهمی که دیگه شیطان نیست. همون بچسب به دعا و نیایشت تا شیطان سر راهت سبز نشه.» 0 2 محمود 1403/9/9 صفحۀ 108 سیرن و کالوپسو نقشه داشتند که اُدیسه آینده را فراموش کند و در زمان حال گیر بیفتد، اما اُدیسه مقاومت میکند و هدفش میشود بازگشت به خانه، چون میفهمد زندگیِ صرف در زمان حال یعنی تنزل به زندگی حیوانی. نمیشود به کسی که همهی خاطراتش را از دست داده گفت انسان. زمان حال فقط نقطهی اتصال گذشته به آینده است و به تنهایی بیمعنی است. 0 1 محمود 1403/9/9 صفحۀ 20 مرضی هست به نام سندروم کاپگراس (Capgras) که علتش یک جور اختلال در بخشی از مغز است که کارش مهر صمیمیت و نزدیکی است. اگر به آن مبتلا شوید، میتوانید چهرهی نزدیکانتان را تشخیص دهید، اما دیگر باهاشان احساس آشنایی ندارید. 0 1