بریدههای کتاب محمود محمود 1404/2/6 سقوط آلبر کامو 3.9 72 صفحۀ 12 بر در منزلش نوشته بود «اهل هر کجا هستید، بفرمایید داخل، قدمتان روی چشم». تصور میکنید چه کسانی این دعوت محبتآمیز را پذیرفتند؟ یک مشت شبهنظامی که آنجا را خانهی خودشان میدانستند وارد شدند و شکمش را دریدند. 0 1 محمود 1404/2/4 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 256 اگر نظر من را میخواهی، هیچوقت هیچچیز را برای هیچکس تعریف نکن. تعریف کردن همان است و دلتنگِ همه شدن همان. 0 1 محمود 1404/2/4 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 256 از اینکه سفرهی دلم را جلو همه باز کردم مثل سگ پشیمانم. 0 2 محمود 1404/2/3 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 254 0 1 محمود 1404/2/2 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 227 «نشان آدم ناپخته این است که میخواهد در راه یک آرمان شرافتمندانه بمیرد و نشان یک آدم پخته اینکه میخواهد در راه یک آرمانْ خاضعانه زندگی کند.» 0 3 محمود 1404/2/2 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 226 مردی که سقوط میکنه نمیتونه افتادنش رو حس کنه یا صدای برخوردش به زمین رو بشنوه. همینطور میره پایین و پایینتر بدون اینکه خودش بفهمه. این عاقبت مردهاییه که تو دورهای از زندگیشون دنبال چیزهایی میگشتند که محیط اطرافشون نمیتونسته براشون فراهم کنه. یا فکر میکردند محیط خودشون از ارائهش ناتوانه. برای همین از جستوجو دست کشیدند، حتی قبل از اینکه اصلاً شروع کرده باشند. 0 2 محمود 1404/2/2 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 224 [آقای آنتولینی] خانم آنتولینی را بوسید و خانم آنتولینی خداحافظی کرد و رفت به اتاق خواب. آنها همیشه جلو بقیه همدیگر را میبوسیدند. 0 2 محمود 1404/2/2 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 205 برای اینکه حال یکی رو بگیری نیازی نیست آدم بدی باشی. میتونی آدم خوبی باشی و با اینحال باز کاری کنی که حال یکی گرفته بشه. 0 64 محمود 1403/9/19 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 335 صفحۀ 89 آیدا تای آیدین بود. بی هیچ کم و کاست. خوشخنده و شیطان و پر سر و صدا. کافی بود سر پدر یا مادر را دور ببیند تا خانه را روی سرش بگذارد، برادرها را انگشت به دهان وامیگذاشت و آنها را مطیع خود میساخت. علاوهبر اینها، بیشاز حد زیبا بود و این خود باعث میشد که پدر هر به ایامی نگران او باشد. 0 2 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 130 «اون چیزی که ترس به دل آدم میندازه شیطان نیست، زمانه. هیچکس نمیتونه زمان رو شکست بده.» 0 1 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 130 مردی که میگفت خبرنگار است به دیدنم آمد. گفت دلش میخواهد از کار شیطان سر دربیاورد. حرفش آنقدر کلیشهای بود که توجهم را جلب کرد. گفتم «چرا میخوای از کار شیطان سر دربیاری؟» «باید سر دربیارم تا بتونم ازش دوری کنم.» گفتم «اگه بتونی بفهمی که دیگه شیطان نیست. همون بچسب به دعا و نیایشت تا شیطان سر راهت سبز نشه.» 0 1 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 108 سیرن و کالوپسو نقشه داشتند که اُدیسه آینده را فراموش کند و در زمان حال گیر بیفتد، اما اُدیسه مقاومت میکند و هدفش میشود بازگشت به خانه، چون میفهمد زندگیِ صرف در زمان حال یعنی تنزل به زندگی حیوانی. نمیشود به کسی که همهی خاطراتش را از دست داده گفت انسان. زمان حال فقط نقطهی اتصال گذشته به آینده است و به تنهایی بیمعنی است. 0 1 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 20 مرضی هست به نام سندروم کاپگراس (Capgras) که علتش یک جور اختلال در بخشی از مغز است که کارش مهر صمیمیت و نزدیکی است. اگر به آن مبتلا شوید، میتوانید چهرهی نزدیکانتان را تشخیص دهید، اما دیگر باهاشان احساس آشنایی ندارید. 0 1 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 17 دارم نسخهی جلدکاغذیِ کهنهای میخوانم از جستارهای مونتَنی. حالا که پیر شدهام، خواندنش عجیب کِیف میدهد. «بیمناکِ مرگْ زندگی را به تشویش میافکنیم و بیمناکِ زندگیْ مرگ را.» 0 13 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 13 مدتی طولانی به کلاس شعر رفتم. تصمیم گرفته بودم اگر کلاس حوصلهسربر شد، معلم را بکُشم، ولی خداراشکر جالب از کار درآمد. معلم چندین و چندبار به خندهام انداخت، و حتی دوباری هم بابت شعرهایم تشویقم کرد. همین شد که گذاشتم زنده بماند. خودش احتمالاً هنوز که هنوز است خبر ندارد عمر دوبارهای گرفته. تازگیها مجموعهشعر تازهاش را خواندم که حالم را گرفت. یعنی باید همان موقعها قبرش را میکندم؟ فکرش را بکنید با آن ذوق و قریحهی نیمبندش همینطور برای خودش شعر میگوید، آن وقت آدمکُش بااستعدادی مثل من قتل را بوسیده و گذاشته کنار. چقدر این مرد رو دارد. 0 1 محمود 1403/7/11 بی حد و مرز: حصار ظرفیت های خود را درهم بشکنید جان سی. ماکسول 3.5 4 صفحۀ 15 «از خود نپرسید دنیا به چه چیزی نیاز دارد. بپرسید چه چیزی به شما جان دوباره میبخشد و بعد بروید و آن کار را انجام دهید، زیرا چیزی که دنیا به آن نیاز دارد آدمهایی است که جان دوباره گرفته باشند.» هاوارد تورمن 0 1 محمود 1403/7/11 بی حد و مرز: حصار ظرفیت های خود را درهم بشکنید جان سی. ماکسول 3.5 4 صفحۀ 5 مردم اغلب به من میگویند اینکه ورجین خارج از چارچوب میاندیشد عالی است. وقتی به آنها میگویم «درواقع ما این کار را نمیکنیم! ما اصلاً اجازه نمیدهیم چارچوبی ساخته شود» آنها حقیقتاً متعجب میشوند. نمیتوانید هم دوستدار چارچوبها باشید و هم دوستدار خلاقیت. ریچارد برانسون - بنیانگذار ورجینگروپ 0 1 محمود 1403/7/1 هدف گذاری: اولویت بندی، برنامه محوری، سنجش موفقیت دانشکده کسب و کارهاروارد 3.8 2 صفحۀ 45 «جهان راه را برای کسی که میداند کجا میرود، میگشاید.» رالف والدو امرسون 0 1 محمود 1402/10/29 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 461 صفحۀ 336 0 0 محمود 1402/6/25 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 461 صفحۀ 246 نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متأسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند. 0 3
بریدههای کتاب محمود محمود 1404/2/6 سقوط آلبر کامو 3.9 72 صفحۀ 12 بر در منزلش نوشته بود «اهل هر کجا هستید، بفرمایید داخل، قدمتان روی چشم». تصور میکنید چه کسانی این دعوت محبتآمیز را پذیرفتند؟ یک مشت شبهنظامی که آنجا را خانهی خودشان میدانستند وارد شدند و شکمش را دریدند. 0 1 محمود 1404/2/4 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 256 اگر نظر من را میخواهی، هیچوقت هیچچیز را برای هیچکس تعریف نکن. تعریف کردن همان است و دلتنگِ همه شدن همان. 0 1 محمود 1404/2/4 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 256 از اینکه سفرهی دلم را جلو همه باز کردم مثل سگ پشیمانم. 0 2 محمود 1404/2/3 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 254 0 1 محمود 1404/2/2 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 227 «نشان آدم ناپخته این است که میخواهد در راه یک آرمان شرافتمندانه بمیرد و نشان یک آدم پخته اینکه میخواهد در راه یک آرمانْ خاضعانه زندگی کند.» 0 3 محمود 1404/2/2 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 226 مردی که سقوط میکنه نمیتونه افتادنش رو حس کنه یا صدای برخوردش به زمین رو بشنوه. همینطور میره پایین و پایینتر بدون اینکه خودش بفهمه. این عاقبت مردهاییه که تو دورهای از زندگیشون دنبال چیزهایی میگشتند که محیط اطرافشون نمیتونسته براشون فراهم کنه. یا فکر میکردند محیط خودشون از ارائهش ناتوانه. برای همین از جستوجو دست کشیدند، حتی قبل از اینکه اصلاً شروع کرده باشند. 0 2 محمود 1404/2/2 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 224 [آقای آنتولینی] خانم آنتولینی را بوسید و خانم آنتولینی خداحافظی کرد و رفت به اتاق خواب. آنها همیشه جلو بقیه همدیگر را میبوسیدند. 0 2 محمود 1404/2/2 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 175 صفحۀ 205 برای اینکه حال یکی رو بگیری نیازی نیست آدم بدی باشی. میتونی آدم خوبی باشی و با اینحال باز کاری کنی که حال یکی گرفته بشه. 0 64 محمود 1403/9/19 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 335 صفحۀ 89 آیدا تای آیدین بود. بی هیچ کم و کاست. خوشخنده و شیطان و پر سر و صدا. کافی بود سر پدر یا مادر را دور ببیند تا خانه را روی سرش بگذارد، برادرها را انگشت به دهان وامیگذاشت و آنها را مطیع خود میساخت. علاوهبر اینها، بیشاز حد زیبا بود و این خود باعث میشد که پدر هر به ایامی نگران او باشد. 0 2 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 130 «اون چیزی که ترس به دل آدم میندازه شیطان نیست، زمانه. هیچکس نمیتونه زمان رو شکست بده.» 0 1 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 130 مردی که میگفت خبرنگار است به دیدنم آمد. گفت دلش میخواهد از کار شیطان سر دربیاورد. حرفش آنقدر کلیشهای بود که توجهم را جلب کرد. گفتم «چرا میخوای از کار شیطان سر دربیاری؟» «باید سر دربیارم تا بتونم ازش دوری کنم.» گفتم «اگه بتونی بفهمی که دیگه شیطان نیست. همون بچسب به دعا و نیایشت تا شیطان سر راهت سبز نشه.» 0 1 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 108 سیرن و کالوپسو نقشه داشتند که اُدیسه آینده را فراموش کند و در زمان حال گیر بیفتد، اما اُدیسه مقاومت میکند و هدفش میشود بازگشت به خانه، چون میفهمد زندگیِ صرف در زمان حال یعنی تنزل به زندگی حیوانی. نمیشود به کسی که همهی خاطراتش را از دست داده گفت انسان. زمان حال فقط نقطهی اتصال گذشته به آینده است و به تنهایی بیمعنی است. 0 1 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 20 مرضی هست به نام سندروم کاپگراس (Capgras) که علتش یک جور اختلال در بخشی از مغز است که کارش مهر صمیمیت و نزدیکی است. اگر به آن مبتلا شوید، میتوانید چهرهی نزدیکانتان را تشخیص دهید، اما دیگر باهاشان احساس آشنایی ندارید. 0 1 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 17 دارم نسخهی جلدکاغذیِ کهنهای میخوانم از جستارهای مونتَنی. حالا که پیر شدهام، خواندنش عجیب کِیف میدهد. «بیمناکِ مرگْ زندگی را به تشویش میافکنیم و بیمناکِ زندگیْ مرگ را.» 0 13 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.7 80 صفحۀ 13 مدتی طولانی به کلاس شعر رفتم. تصمیم گرفته بودم اگر کلاس حوصلهسربر شد، معلم را بکُشم، ولی خداراشکر جالب از کار درآمد. معلم چندین و چندبار به خندهام انداخت، و حتی دوباری هم بابت شعرهایم تشویقم کرد. همین شد که گذاشتم زنده بماند. خودش احتمالاً هنوز که هنوز است خبر ندارد عمر دوبارهای گرفته. تازگیها مجموعهشعر تازهاش را خواندم که حالم را گرفت. یعنی باید همان موقعها قبرش را میکندم؟ فکرش را بکنید با آن ذوق و قریحهی نیمبندش همینطور برای خودش شعر میگوید، آن وقت آدمکُش بااستعدادی مثل من قتل را بوسیده و گذاشته کنار. چقدر این مرد رو دارد. 0 1 محمود 1403/7/11 بی حد و مرز: حصار ظرفیت های خود را درهم بشکنید جان سی. ماکسول 3.5 4 صفحۀ 15 «از خود نپرسید دنیا به چه چیزی نیاز دارد. بپرسید چه چیزی به شما جان دوباره میبخشد و بعد بروید و آن کار را انجام دهید، زیرا چیزی که دنیا به آن نیاز دارد آدمهایی است که جان دوباره گرفته باشند.» هاوارد تورمن 0 1 محمود 1403/7/11 بی حد و مرز: حصار ظرفیت های خود را درهم بشکنید جان سی. ماکسول 3.5 4 صفحۀ 5 مردم اغلب به من میگویند اینکه ورجین خارج از چارچوب میاندیشد عالی است. وقتی به آنها میگویم «درواقع ما این کار را نمیکنیم! ما اصلاً اجازه نمیدهیم چارچوبی ساخته شود» آنها حقیقتاً متعجب میشوند. نمیتوانید هم دوستدار چارچوبها باشید و هم دوستدار خلاقیت. ریچارد برانسون - بنیانگذار ورجینگروپ 0 1 محمود 1403/7/1 هدف گذاری: اولویت بندی، برنامه محوری، سنجش موفقیت دانشکده کسب و کارهاروارد 3.8 2 صفحۀ 45 «جهان راه را برای کسی که میداند کجا میرود، میگشاید.» رالف والدو امرسون 0 1 محمود 1402/10/29 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 461 صفحۀ 336 0 0 محمود 1402/6/25 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 461 صفحۀ 246 نورا دوست داشت در جهانی خالی از هرگونه شرارت و ظلم زندگی کند، اما متأسفانه تمام دنیاهایی که میتوانست انتخاب کند پر از انسان بودند. 0 3