بریدههای کتاب لیلا لیلا 1404/5/27 دختران شهرزاد حسن میرعابدینی 4.3 1 صفحۀ 35 به قول پارسیپور، تجربه انقلاب و جنگ و پیامدهای آن زنان را به میدان حادثه پرتاب کرده است و این گویا یک فرمان تاریخی است. او میگوید: من مینویسم چون اندیشیدن را آغازیدهام. دست خودم نبوده است که چنین شده، ناگهان پوستهی حیوانی ماده گاوم را از دوشم برداشتهام. از این روی مینویسم چون گویا دارم انسان میشوم: میخواهم بدانم کیستم؟ پارسیپور زن را انسانی سرگشته میشناسد که در جستوجوی هویت امروزین خویش است. 0 0 لیلا 1404/5/25 دختران شهرزاد حسن میرعابدینی 4.3 1 صفحۀ 11 ناتالی ساروت میگوید: ادبیات زنانه به معنی دقیق کلمهی آن وجود ندارد. همانطور که نمیتوان از موسیقی زنانه یا فلسفه زنانه سخن گفت. به نظر من فقط ادبیات وجود دارد. 0 0 لیلا 1404/5/18 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.5 7 صفحۀ 50 بلند شد و رفت پشت یک صندلی و تندتند شروع کرد به پوشیدن لباسهایش، انگار شوهرش تا به حال او را بیلباس ندیده است، یا انگار برهنگی تن خیانت کرده با برهنگی زناشویی فرق دارد. انگار اکنون زنی دیگر است و شاید شوهرش وی را مثل هر زن غریبه و فریبندهی دیگری گیر بیندازید و به او دستدرازی کند. 0 0 لیلا 1404/5/15 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.5 7 صفحۀ 18 در پاریس زیبا غافلگیر شدیم. این شهر پر بود از ارواح کسانی که مانند ما پیش از مرگ شکنجه شده بودند. برخیشان ارواح کسانی بودند که از سر عشق سرشارشان به آزادی از کشور خویش دل کنده و در پی یافتن تسلایی به پاریس، این مهد آزادی، آمده بودند. 0 2 لیلا 1404/5/15 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.5 7 صفحۀ 18 شاید سالها طول بکشد تا گلوریا هم مثل من پی ببرد ارواح سال به سال زندگیمان را سرشارتر میکنند. روزی میرسد که ارواح زندگیمان از زندههای پیرامونمان بیشتر میشوند. 0 0 لیلا 1404/5/15 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.5 7 صفحۀ 14 وقتی از آن بالا چشمانداز زیبای پاریس را دید، انگشت به دهان ماند. انگار اولینبار بود چشمش به پاریس و برج ایفل میافتاد، چشماندازی قدبرافراشته در قاب پنجرههای بزرگ خانهی من. انگار همهی دیوارهای خانهام شیشهای هستند: وقتی آسمان پاریس بارانی است، خانه به یک کشتی هوایی بدل میشود، شناور در فضایی آبی. شهر، تنشسته در نور پریدهرنگ زمستان، زیر این کشتی آرام و مهربان مینماید. 0 13 لیلا 1404/5/14 بلندی های بادگیر امیلی برونته 4.3 2 صفحۀ 7 0 0 لیلا 1404/5/12 دوبروفسکی آلکساندرسرگیویچ پوشکین 3.9 16 صفحۀ 49 جایی که میز غذا میچیدند اکنون تابوتی قرار دارد... 0 0
بریدههای کتاب لیلا لیلا 1404/5/27 دختران شهرزاد حسن میرعابدینی 4.3 1 صفحۀ 35 به قول پارسیپور، تجربه انقلاب و جنگ و پیامدهای آن زنان را به میدان حادثه پرتاب کرده است و این گویا یک فرمان تاریخی است. او میگوید: من مینویسم چون اندیشیدن را آغازیدهام. دست خودم نبوده است که چنین شده، ناگهان پوستهی حیوانی ماده گاوم را از دوشم برداشتهام. از این روی مینویسم چون گویا دارم انسان میشوم: میخواهم بدانم کیستم؟ پارسیپور زن را انسانی سرگشته میشناسد که در جستوجوی هویت امروزین خویش است. 0 0 لیلا 1404/5/25 دختران شهرزاد حسن میرعابدینی 4.3 1 صفحۀ 11 ناتالی ساروت میگوید: ادبیات زنانه به معنی دقیق کلمهی آن وجود ندارد. همانطور که نمیتوان از موسیقی زنانه یا فلسفه زنانه سخن گفت. به نظر من فقط ادبیات وجود دارد. 0 0 لیلا 1404/5/18 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.5 7 صفحۀ 50 بلند شد و رفت پشت یک صندلی و تندتند شروع کرد به پوشیدن لباسهایش، انگار شوهرش تا به حال او را بیلباس ندیده است، یا انگار برهنگی تن خیانت کرده با برهنگی زناشویی فرق دارد. انگار اکنون زنی دیگر است و شاید شوهرش وی را مثل هر زن غریبه و فریبندهی دیگری گیر بیندازید و به او دستدرازی کند. 0 0 لیلا 1404/5/15 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.5 7 صفحۀ 18 در پاریس زیبا غافلگیر شدیم. این شهر پر بود از ارواح کسانی که مانند ما پیش از مرگ شکنجه شده بودند. برخیشان ارواح کسانی بودند که از سر عشق سرشارشان به آزادی از کشور خویش دل کنده و در پی یافتن تسلایی به پاریس، این مهد آزادی، آمده بودند. 0 2 لیلا 1404/5/15 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.5 7 صفحۀ 18 شاید سالها طول بکشد تا گلوریا هم مثل من پی ببرد ارواح سال به سال زندگیمان را سرشارتر میکنند. روزی میرسد که ارواح زندگیمان از زندههای پیرامونمان بیشتر میشوند. 0 0 لیلا 1404/5/15 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.5 7 صفحۀ 14 وقتی از آن بالا چشمانداز زیبای پاریس را دید، انگشت به دهان ماند. انگار اولینبار بود چشمش به پاریس و برج ایفل میافتاد، چشماندازی قدبرافراشته در قاب پنجرههای بزرگ خانهی من. انگار همهی دیوارهای خانهام شیشهای هستند: وقتی آسمان پاریس بارانی است، خانه به یک کشتی هوایی بدل میشود، شناور در فضایی آبی. شهر، تنشسته در نور پریدهرنگ زمستان، زیر این کشتی آرام و مهربان مینماید. 0 13 لیلا 1404/5/14 بلندی های بادگیر امیلی برونته 4.3 2 صفحۀ 7 0 0 لیلا 1404/5/12 دوبروفسکی آلکساندرسرگیویچ پوشکین 3.9 16 صفحۀ 49 جایی که میز غذا میچیدند اکنون تابوتی قرار دارد... 0 0