بریده‌های کتاب 𝑯𝒆𝒍𝒊𝒂

سوفی و اگاتا تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کردند، چون دختر ها برای شنیدن ندای عشق نیازی به شاهزاده ها ندارند... نه، انها در افسانه هایشان هیچ احتیاجی به شاهزاده ها ندارند.

«در این دنیا هر عملی عواقب خودش رو داره. حتی پایان ها هم عواقبی دارن.»

«یه ارزو عواقب زیادی به دنبال داره، مگه نه؟»

«ولی هیچکس به اون خوبی که ظاهرش نشون میده نیست، عزیزم.»

ما، پریان، مثل شما عاشقی نمیکنیم.

«عشق انگیزه شریفیه. چطور ممکنه کاری که در خدمت انگیزه های شریف انجام میشه، اشتباه باشه؟»

خیلی زود تموم میشه. اما سرعت همیشه هم خوب نیست.

و اگه داستان خوبی پیدا نکنم، خودم یکی میسازم

نمیخواهم توی مسابقه مثل پری ها باشم. میخواهم برنده باشم. نمیخواهم مانند انها باشم.از ته دل میخواهم از همه انها بهتر باشم.

می پرسد:«از چی خسته شدی عزیز دلم؟» اهی میکشم و صادقانه میگویم:«از ناتوانی.»

And i don't want Juliette to know my past..

?Aron _yes, love

“Why? Why not give it a chance—” “Because I am afraid,” he finally says, voice shaking, “that your friendship would be the end of me.”

.... Fear will learn to fear me

.hope will break your heart all over again

به زور بغضم را فرو میدهم.«بعضی ها ادم بدی میشن چون کسی دوستشون نداره..»

میگوید: من سنگدلم.

امید. مثل یک قطره عسل است، دشتی از لاله که به وقت بهار میشکفد. باران با طراوت است، قولی که زمزمه میشود، آسمان بی ابر، همان علامت سجاوندی درست و بی نقص پایان جمله. و تنها چیزی که در این دنیا سرپا نگه ام می دارد.

چون اشکالی ندارد... اشکالی ندارد کسی را بکشی اگر فرد دیگری معتقد باشد او صلاحیت زندگی ندارد. واقعا دلم میخواهد بگویم اخر تو کی هستی که تصمیم بگیری کی باید بمیرد، تصمیم بگیری کی کشته شود، کی هستی که بگویی کدام پدر را از بین ببرم و کدام بچه را یتیم کنم. واقعا میخواهم بگویم اخر مگر تو کی هستی که به من میگویی محشر است بتوانی موجودی زنده را بکشی. جالب است بتوانی روح دیگری را به اسارت بکشی....

انها میدانستند، هر اتفاقی که بیوفتد، همدیگر را تنها نخواهند گذاشت.