بریدههای کتاب عین جوادزاده عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 334 گفتم :آب! و ساعت لنگریمان گفت دنگ دنگ دنگ . 0 1 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 330 دروازه را میشود بست ، اما دهن مردم را نمیشود بست. 0 1 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 329 شک کن دخترم شک اساس ایمان است . 0 1 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 323 وقتی خدا بخواهد مورچه ای را نابود کند ، دوبال به او میدهد تا پرواز کند آن وقت پرندگان شکارش میکنند . 0 0 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 273 اما تمامی ذهنم مشغول گلبرگ هایی بود که برای دلم پر پر کرده بودم. 0 0 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 263 دنیا با سرعت دور میشد و من جامانده بودم. 0 0 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 250 وقتی آدم دورخیز کند که بلند بپرد، اما نتواند و در همان پشت و پله بماند، دیگر چی واسه آدم میماند؟ 0 0 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 232 تقدیر اسب رم کرده ایست که نمیشود بهش دهنه زد . 0 0 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 197 با خاک دیگران نمیشود کوزه دلخواه ساخت. 5 74 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 195 +چرا فرار میکنی؟! - می ترسم +از من؟! - نه ، از عشق +مرد که نباید بترسد -برای خودم نه ، برای تو ! 0 0 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 183 عمرباخته ها، عاشق عمر دیگران می شوند. 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 174 «سالها بعد فهمیدم که مردها همهشان بچهاند ، اما بعضی ها ادای آدم بزرگ ها را در میآورند و نمیشود بهشان اعتماد کرد ، به خودشان هم دروغ میگویند...» 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 135 دار آونگ خاطرههای ما در ساعت تاریخ بود، ساعت لنگری گفت دنگ، دنگ، دنگ 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 110 «مرده اند ، مردانی که ندانستند چرا زنده اند!» 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 84 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 10 چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟! چرا آدم ها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم؟! 2 43
بریدههای کتاب عین جوادزاده عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 334 گفتم :آب! و ساعت لنگریمان گفت دنگ دنگ دنگ . 0 1 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 330 دروازه را میشود بست ، اما دهن مردم را نمیشود بست. 0 1 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 329 شک کن دخترم شک اساس ایمان است . 0 1 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 323 وقتی خدا بخواهد مورچه ای را نابود کند ، دوبال به او میدهد تا پرواز کند آن وقت پرندگان شکارش میکنند . 0 0 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 273 اما تمامی ذهنم مشغول گلبرگ هایی بود که برای دلم پر پر کرده بودم. 0 0 عین جوادزاده 17 ساعت پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 263 دنیا با سرعت دور میشد و من جامانده بودم. 0 0 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 250 وقتی آدم دورخیز کند که بلند بپرد، اما نتواند و در همان پشت و پله بماند، دیگر چی واسه آدم میماند؟ 0 0 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 232 تقدیر اسب رم کرده ایست که نمیشود بهش دهنه زد . 0 0 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 197 با خاک دیگران نمیشود کوزه دلخواه ساخت. 5 74 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 195 +چرا فرار میکنی؟! - می ترسم +از من؟! - نه ، از عشق +مرد که نباید بترسد -برای خودم نه ، برای تو ! 0 0 عین جوادزاده دیروز سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 183 عمرباخته ها، عاشق عمر دیگران می شوند. 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 174 «سالها بعد فهمیدم که مردها همهشان بچهاند ، اما بعضی ها ادای آدم بزرگ ها را در میآورند و نمیشود بهشان اعتماد کرد ، به خودشان هم دروغ میگویند...» 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 135 دار آونگ خاطرههای ما در ساعت تاریخ بود، ساعت لنگری گفت دنگ، دنگ، دنگ 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 110 «مرده اند ، مردانی که ندانستند چرا زنده اند!» 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 84 0 0 عین جوادزاده 2 روز پیش سال بلوا عباس معروفی 4.2 234 صفحۀ 10 چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟! چرا آدم ها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم؟! 2 43