بریده‌های کتاب حانیه بابائی

اژدهای کوچک سر پاندای بزرگ را نوازش کرد و گفت: " ازت ممنونم. " پاندای بزرگ پرسید: " برای چی؟ " اژدهای کوچک گفت: " من بارها اشتباه کردم و هر بار تو کنارم بودی. هیچ وقت قضاوتم نکردی، ترکم نکردی، سرزنشم نکردی... "

پاندای بزرگ گفت: "ترسیدن طبیعیه، ولی خب گاهی در هر حال باید ادامه بدیم. ترس مانع مردن نمی شه، ولی می تونه مانع زندگی کردن بشه."

... تاریک ترین ساعت شب درست قبل از سپیده دم فرا می رسد.

به ندای قلبت گوش کن. آن همه چیز را می داند، زیرا از روح جهان نشأت می گیرد و روزی هم به آنجا باز خواهد گشت.

اگر آدم طبق انتظار دیگران رفتار نکند و آن کسی نباشد که آنها می خواهند، در این صورت دیگران عصبانی می شوند و او را به باد انتقاد می گیرند. به نظر می رسد که همه ی آدم ها عقیده و نظر واضحی دارند در مورد این‌که دیگران چگونه باید زندگی کنند، اما هیچ کدام‌شان نمی دانند که چگونه زندگی خودشان را اداره کنند.