بریده‌های کتاب Emperor of the book

اگر آدم یاد بگیره دردهاش رو تحمل کنه می تونه از هر مهلکه ای جون سالم به در ببره. بعضی ها یاد می گیرند تحمل کنن دردهاشون رو عاشقانه در آغوش بگیرن و بعضی ها در سوگواری و غم غرق می شن یا به کلی فراموشش می کنن. بقیه درد رو به خشم تبدیل می کنن.

هر چیزی قیمتی داره!

کلمات درست هم می توانست به اندازه ی فولاد مرگبار باشد.

اگر چیزی می خوای باید بری به دستش بیاری.

فرقی نداره کجا باشی، همه جا زندگی سخته.

وقتی اون بالا هستی باید بدونی همیشه یکی هست که منتظره سُر بخوری.

از درون آینه زنی به او لبخند می زد؛ زنی که با وجود تمام نقص ها و زخم هایی که هریک نشان نجات از مهلکه ای بود، زیبا بود. زیبا بود، چون لبخندش واقعی بود و احساس می کرد شادی حقیقی سرانجام پس از مدت ها خواب در قلبش بیدار شده است.

چیزی که دنبالشی مجانی به دست نمی آد.

تو نگهبان سرنوشت خودتی.

درخواست نکن، آرزو نکن... در اختیارش بگیر.

وفاداری چیزیه که به دست می آد، داده نمیشه.

اجازه نده نور وجودت خاموش بشه!

همه ما اشتباه می کنیم.

انسان همیشه باید به غرایزش اعتماد کند.

مردم می تونن چیزی رو ببینن که دل شون می خواد.

وقتی کسی نیست تا به او اهمیت داد، اهمیت دادن به چیزهای دیگر به طرزی باورنکردنی سخت است.

سفر مهم تر از رسیدن به مقصده!

هرقدر می خوای از دست سرنوشت فرار کن، اما بالاخره سرنوشت پیدات می کنه.

قبل از اینکه به جواب درست برسی باید یاد بگیری سوال درست رو بپرسی.

فقط با چشم می توان حقیقت را دید!