بریده‌های کتاب فاطمه حاجی‌محمدتقی

من از این ناراحتم که همه چیز فقط یک اتفاق بوده، یک تصادف ساده کورکورانه وحشی. درد اینجاست! ۵ دقیقه، همه‌اش ۵ دقیقه دیر کردم! حالا باز اتاق‌های خالی و تنهایی. آونگ ساعت می‌رود و می‌آید، کار دیگری که ندارد، دلش برای چیزی نسوخته، غمی ندارد. مصیبت اینجاست که بعد از این دیگر کسی نیست!

این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد: چشم‌های من به جای دست‌های تو من به دست تو آب می‌دهم تو به چشم من آبرو بده من به چشم‌های بی‌قرار تو قول می‌دهم: ریشه‌های ما به آب شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد ما دوباره سبز می‌شویم

شما باهوش‌تر از گوشی‌های هوشمند فرزندان‌تان هستید. شما عقل بیشتری نسبت به دستگاه‌های دیجیتال آن‌ها دارید. شما امید و انگیزه قلبی بیشتری نسبت به ظرفیت بزرگ‌ترین هارددیسک روی زمین دارید و در راه بهبود اوضاع، در حال خواندن کتابی هستید که شبیه هیچ کتاب دیگری نیست.

شجاعت یعنی توانایی انجام کاری که سخت و ترسناک است دور شدن از نقطه امن زندگی بیان نظریه‌ها و سخنرانی کردن و خود را نشان دادن پای‌بند و مصمم ایستادن بر اعتقادها و ارزش ها و روزهایی، بلند شدن از سر جای‌تان

نیمه شب است. منم و خیال امیریل و حرف‌هایی که حرف نشدند و اشک شدند.