بریدههای کتاب elmira elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 447 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 294 دو نوع عذاب وجدان وجود داره، دختر. عذاب وجدانی که اون قدر غرقت میکنه که دیگه بی مصرف میشی و عذاب وجدانی که روحت رو تغذیه می کنه و بهت هدف میده 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 266 چهره ام بهترین لباس مبدلم است. 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 230 سکوت تنها مایه ی تسلایش بود. شاید تنها راه او برای مبارزه با خشمش به خاطر بلاهایی بود که بر سر مردمش می آمد. وقتی زندگی در کره ی زمین تا این حد زشت است، زیبایی ستاره ها عیچ مفهومی ندارد. 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 82 سایه ها در قلبت شکوفه می زنن و به همون چیزی تبدیل می شی که ازش متنفری. 0 2 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 72 «این زندگی همیشه اون چیزی نیست که ما فکر می کنیم.تو اخگری در خاکستری،الایس ویتوریس.برق می زنی و می سوزی،تباه می کنی و ویران میکنی. نمی تونی تغییرش بدی.نمیتونی جلوش رو بگیری» 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 61 بر مبنای شعارشان یعنی عزت زندگی میکردند و برای آزادی میجنگیدند، از بی گناهان محافظت می کردند، وفاداری به مردم خودشان را بر هر چیز دیگری ارجحیت می دادند. 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 49 بهترین دوروغ ها ریشه در حقیقت دارند:) 0 17 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 27 زندگی از هزاران لحظه تشکیل شده که هیچ معنای به خصوصی ندارند. بعد از یک روز، یک لحظه ی تنها از راه می رسد تا به هر ثانیه ای که پس از آن می آید، معنا ببخشد. 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 16 میدان نبرد عبادتگاهم من است. نوک شمشیر کشیشم است. رقص مرگ، دعایم است، ضربه مرگ بار، آزادی بخشم است. 0 1 elmira 1403/11/21 همنام آدریان یانگ 4.5 27 صفحۀ 336 ما از جنس نمک و ماسه و دریا و طوفان بودیم. ما زاده شدگان دریای باریک در همین جا ساخته شده بودیم. 0 2 elmira 1403/11/21 همنام آدریان یانگ 4.5 27 صفحۀ 319 پنهان پشت یک نقاب، محو در پس پرد. 0 4 elmira 1403/11/21 همنام آدریان یانگ 4.5 27 صفحۀ 320 گمون نکنم از شب تولدت تا الان یه شب با آرامش چشم هام رو روی هم گذاشته باشم. 0 10 elmira 1403/11/21 همنام آدریان یانگ 4.5 27 صفحۀ 320 برای این تورو اونجا گذاشتم، چون تا بحال هیچی رو توی زندگی م به اندازه ی تو دوست نداشتم؛ نه ایزولدی، نه تجارتم. هیچی. 0 1
بریدههای کتاب elmira elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 447 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 294 دو نوع عذاب وجدان وجود داره، دختر. عذاب وجدانی که اون قدر غرقت میکنه که دیگه بی مصرف میشی و عذاب وجدانی که روحت رو تغذیه می کنه و بهت هدف میده 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 266 چهره ام بهترین لباس مبدلم است. 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 230 سکوت تنها مایه ی تسلایش بود. شاید تنها راه او برای مبارزه با خشمش به خاطر بلاهایی بود که بر سر مردمش می آمد. وقتی زندگی در کره ی زمین تا این حد زشت است، زیبایی ستاره ها عیچ مفهومی ندارد. 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 82 سایه ها در قلبت شکوفه می زنن و به همون چیزی تبدیل می شی که ازش متنفری. 0 2 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 72 «این زندگی همیشه اون چیزی نیست که ما فکر می کنیم.تو اخگری در خاکستری،الایس ویتوریس.برق می زنی و می سوزی،تباه می کنی و ویران میکنی. نمی تونی تغییرش بدی.نمیتونی جلوش رو بگیری» 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 61 بر مبنای شعارشان یعنی عزت زندگی میکردند و برای آزادی میجنگیدند، از بی گناهان محافظت می کردند، وفاداری به مردم خودشان را بر هر چیز دیگری ارجحیت می دادند. 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 49 بهترین دوروغ ها ریشه در حقیقت دارند:) 0 17 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 27 زندگی از هزاران لحظه تشکیل شده که هیچ معنای به خصوصی ندارند. بعد از یک روز، یک لحظه ی تنها از راه می رسد تا به هر ثانیه ای که پس از آن می آید، معنا ببخشد. 0 1 elmira 1404/2/6 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.4 15 صفحۀ 16 میدان نبرد عبادتگاهم من است. نوک شمشیر کشیشم است. رقص مرگ، دعایم است، ضربه مرگ بار، آزادی بخشم است. 0 1 elmira 1403/11/21 همنام آدریان یانگ 4.5 27 صفحۀ 336 ما از جنس نمک و ماسه و دریا و طوفان بودیم. ما زاده شدگان دریای باریک در همین جا ساخته شده بودیم. 0 2 elmira 1403/11/21 همنام آدریان یانگ 4.5 27 صفحۀ 319 پنهان پشت یک نقاب، محو در پس پرد. 0 4 elmira 1403/11/21 همنام آدریان یانگ 4.5 27 صفحۀ 320 گمون نکنم از شب تولدت تا الان یه شب با آرامش چشم هام رو روی هم گذاشته باشم. 0 10 elmira 1403/11/21 همنام آدریان یانگ 4.5 27 صفحۀ 320 برای این تورو اونجا گذاشتم، چون تا بحال هیچی رو توی زندگی م به اندازه ی تو دوست نداشتم؛ نه ایزولدی، نه تجارتم. هیچی. 0 1