بریدههای کتاب امیر محمد امیر محمد 2 روز پیش هنر جنگ سون تزو 3.6 16 صفحۀ 31 ایمن نکه داشتن خود از شکست در دست خودمان است، اما فرصت شکست دادن دشمن توسط خود او فراهم میشود. 0 0 امیر محمد 1404/3/27 سووشون سیمین دانشور 4.1 242 صفحۀ 292 «امروز به این نتیجه رسیدیم که در زندگی و برای زندهها باید شجاع بود... اما حیف دیر به این فکر افتادم. بگذارید به جبران این نادانی، در مرگ شجاعها خوب گریه کنیم.» 0 1 امیر محمد 1404/2/10 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 433 صفحۀ 109 خدای من، یک دقیقه تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟ 0 1 امیر محمد 1404/2/10 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 433 صفحۀ 107 مدتها این نامه را میخواندم و باز میخواندم. چشمانم پر از اشک میشد. 0 0 امیر محمد 1404/2/6 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 433 صفحۀ 52 آدم از خود میپرسد که تو با این سالها که گذشت چه کردی؟ بهترین سالهای عمرت را کجا در خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟ 0 0 امیر محمد 1404/2/3 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 433 صفحۀ 25 من رویابافم. از زندگی واقعی به قدری بیگانهام که مجبورم این جور لحظه های بی نظیر را دوباره در رویا بچشم. 0 1 امیر محمد 1404/1/19 محکم در آغوشم بگیر سوزان ام. جانسون 3.9 13 صفحۀ 29 0 18 امیر محمد 1403/12/22 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 323 مولانا حتی چند بار به دمش سفر کرد و سرانجام، چون نتوانست پیدایش کند، به قونیه برگشت و سرخوش و آرام گفت که «با دست پر» برگشته است چون از این پس، شمس در وجود او جای دارد. مولانا ظرف بود و شمس مظروف؛ و شعرها، در واقع سخن شمس بود که بر زبان مولانا جاری میشد. 0 0 امیر محمد 1403/12/19 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 284 مگر حلقه در، با همه کجی، بر در قرار نمیگیرد؟ من هم با همه عیب هایم، اینجا هستم. 0 41 امیر محمد 1403/12/18 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 216 ماه را در بلندای آسمان بجو، و نه در جوی آب 1 33 امیر محمد 1403/12/18 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 215 `مَثَل آنها مَثَل خری است که کتاب حمل میکنند` و بدان علمی که از سوی خدا نیاید، باری بیش نیست و مانند گلگونهٔ آرایشگران ناپایدار است. 0 1 امیر محمد 1403/12/18 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 214 جنگ مردم با یکدیگر نیز مانند جنگ کودکان است، بیمعنی و بیمغز و حقیرانه. به این مردان نگاه کن که شمشیری چوبی به دست گرفتند و به جنگ بیهوده میپردازند. سوار بر نی شدهاند و ادعا میکنند که مرکبشان براق است، همان اسبی که پیغمبر ما (ص) سوار بر آن به معراج رفت. اینان تنها رانندگان مرکب خویشند اما گمان میکنند که بر آن سوارند و از سوی خدا پا به راه گذاشتهاند. 0 0 امیر محمد 1403/12/17 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 120 «پایم را با زنجیر خود ببند چون من زنجیر خود را گسستهام. اگر بهجز زنجیر گیسوی یارم صدها زنجیر دیگر بیاوری، همه را خواهم گسست. دیگر وقت آن است که عریان بشوم، پرده شرم و حیا را بدرم، صورت ظاهر را کنار بگذارم و سراپا جان بشوم» 0 2 امیر محمد 1403/12/17 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 350 0 0 امیر محمد 1403/12/16 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 334 «کجا بودهای که اینطور پیر شدهای، پسر جانم؟» 0 1 امیر محمد 1403/12/16 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 312 دستش را روی سینهاش گذاشت: «این جام ایستاده. یک چیز این جا مانده که هی حالم را خراب تر میکند.» 0 1 امیر محمد 1403/12/15 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 13 همه ما با سواران مغولی سر و کار داریم که سر در پیمان گذاشتهاند. حتی گاهی خود ما، بدون کوچک ترین توجهی، مبدل به همین سواران مغول میشویم و بی آنکه بفهمیم و بدانیم، در پیرامون خود دست به کشتار میزنیم. به همین دلیل، باید برای برآوردن نیاز خویش، زیباترین پژواکهای جهان را در توبره ی خود ببریم، حتی آن هایی را که گاه، خود ما پنهانی به این پژواک ها میافزاییم. 0 40 امیر محمد 1403/12/12 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 275 گفتم آقا داداش، بیشرف کی بود؟ گفت دیگر از این حرفا نزن. برو دهنت را آب بکش. از بس دهنم رو آب کشیدم شدم آبکش. 0 0 امیر محمد 1403/12/12 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 275 شما اربابها این شب جمعه که پلو میخورید دیگر نمیخورید تا آن شب جمعه. ولی ما گداها هر شب عید هر شب عید پلو داریم. 0 1 امیر محمد 1403/12/12 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 272 مرده ها هر جور دلشان بخواهد میخوابند. 0 0
بریدههای کتاب امیر محمد امیر محمد 2 روز پیش هنر جنگ سون تزو 3.6 16 صفحۀ 31 ایمن نکه داشتن خود از شکست در دست خودمان است، اما فرصت شکست دادن دشمن توسط خود او فراهم میشود. 0 0 امیر محمد 1404/3/27 سووشون سیمین دانشور 4.1 242 صفحۀ 292 «امروز به این نتیجه رسیدیم که در زندگی و برای زندهها باید شجاع بود... اما حیف دیر به این فکر افتادم. بگذارید به جبران این نادانی، در مرگ شجاعها خوب گریه کنیم.» 0 1 امیر محمد 1404/2/10 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 433 صفحۀ 109 خدای من، یک دقیقه تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟ 0 1 امیر محمد 1404/2/10 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 433 صفحۀ 107 مدتها این نامه را میخواندم و باز میخواندم. چشمانم پر از اشک میشد. 0 0 امیر محمد 1404/2/6 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 433 صفحۀ 52 آدم از خود میپرسد که تو با این سالها که گذشت چه کردی؟ بهترین سالهای عمرت را کجا در خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟ 0 0 امیر محمد 1404/2/3 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 433 صفحۀ 25 من رویابافم. از زندگی واقعی به قدری بیگانهام که مجبورم این جور لحظه های بی نظیر را دوباره در رویا بچشم. 0 1 امیر محمد 1404/1/19 محکم در آغوشم بگیر سوزان ام. جانسون 3.9 13 صفحۀ 29 0 18 امیر محمد 1403/12/22 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 323 مولانا حتی چند بار به دمش سفر کرد و سرانجام، چون نتوانست پیدایش کند، به قونیه برگشت و سرخوش و آرام گفت که «با دست پر» برگشته است چون از این پس، شمس در وجود او جای دارد. مولانا ظرف بود و شمس مظروف؛ و شعرها، در واقع سخن شمس بود که بر زبان مولانا جاری میشد. 0 0 امیر محمد 1403/12/19 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 284 مگر حلقه در، با همه کجی، بر در قرار نمیگیرد؟ من هم با همه عیب هایم، اینجا هستم. 0 41 امیر محمد 1403/12/18 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 216 ماه را در بلندای آسمان بجو، و نه در جوی آب 1 33 امیر محمد 1403/12/18 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 215 `مَثَل آنها مَثَل خری است که کتاب حمل میکنند` و بدان علمی که از سوی خدا نیاید، باری بیش نیست و مانند گلگونهٔ آرایشگران ناپایدار است. 0 1 امیر محمد 1403/12/18 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 214 جنگ مردم با یکدیگر نیز مانند جنگ کودکان است، بیمعنی و بیمغز و حقیرانه. به این مردان نگاه کن که شمشیری چوبی به دست گرفتند و به جنگ بیهوده میپردازند. سوار بر نی شدهاند و ادعا میکنند که مرکبشان براق است، همان اسبی که پیغمبر ما (ص) سوار بر آن به معراج رفت. اینان تنها رانندگان مرکب خویشند اما گمان میکنند که بر آن سوارند و از سوی خدا پا به راه گذاشتهاند. 0 0 امیر محمد 1403/12/17 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 120 «پایم را با زنجیر خود ببند چون من زنجیر خود را گسستهام. اگر بهجز زنجیر گیسوی یارم صدها زنجیر دیگر بیاوری، همه را خواهم گسست. دیگر وقت آن است که عریان بشوم، پرده شرم و حیا را بدرم، صورت ظاهر را کنار بگذارم و سراپا جان بشوم» 0 2 امیر محمد 1403/12/17 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 350 0 0 امیر محمد 1403/12/16 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 334 «کجا بودهای که اینطور پیر شدهای، پسر جانم؟» 0 1 امیر محمد 1403/12/16 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 312 دستش را روی سینهاش گذاشت: «این جام ایستاده. یک چیز این جا مانده که هی حالم را خراب تر میکند.» 0 1 امیر محمد 1403/12/15 در جستجوی مولانا نهال تجدد 3.2 5 صفحۀ 13 همه ما با سواران مغولی سر و کار داریم که سر در پیمان گذاشتهاند. حتی گاهی خود ما، بدون کوچک ترین توجهی، مبدل به همین سواران مغول میشویم و بی آنکه بفهمیم و بدانیم، در پیرامون خود دست به کشتار میزنیم. به همین دلیل، باید برای برآوردن نیاز خویش، زیباترین پژواکهای جهان را در توبره ی خود ببریم، حتی آن هایی را که گاه، خود ما پنهانی به این پژواک ها میافزاییم. 0 40 امیر محمد 1403/12/12 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 275 گفتم آقا داداش، بیشرف کی بود؟ گفت دیگر از این حرفا نزن. برو دهنت را آب بکش. از بس دهنم رو آب کشیدم شدم آبکش. 0 0 امیر محمد 1403/12/12 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 275 شما اربابها این شب جمعه که پلو میخورید دیگر نمیخورید تا آن شب جمعه. ولی ما گداها هر شب عید هر شب عید پلو داریم. 0 1 امیر محمد 1403/12/12 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 397 صفحۀ 272 مرده ها هر جور دلشان بخواهد میخوابند. 0 0