بریدههای کتاب محمدحسام غفوری محمدحسام غفوری 1404/2/25 برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 91 صفحۀ 146 در زندگی موقعیتهایی پیش میآید که آدم باید شش دانگ حواسش جمع باشد. در این موقعیتها، اگر یک یار باوفا نداشته باشد، کلاهش پس معرکه است. 0 6 محمدحسام غفوری 1404/2/24 برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 91 صفحۀ 71 آدمی که به خودش دروغ بگوید و دروغهای خودش را باور کند، دیگر نمیتواند حقیقت درون خودش یا درون دیگران را بشناسد، و در نتیجه، نمیتواند برای خودش و دیگران احترام قائل باشد. وقتی هم که برای دیگران احترام قائل نباشد، عشق و محبت را از دست میدهد. وقتی محبت را از دست داد، آنقدر خودش را تسلیم شهوات و لذتجوییهای حقیر و بیمقدار میکند تا به سطح حیوانیت محض برسد. 1 24 محمدحسام غفوری 1403/8/6 داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند لئونید نیکلایویچ آندری یف 4.0 7 صفحۀ 105 اگر دانشمندان، فلاسفه و جلادان سراسر دنیا به سلول او میآمدند و کتابها، نیشترها، تبرها و طنابهای دار را در مقابلش قرار میدادند و سعی میکردند به او ثابت کنند مرگ وجود دارد، که انسان میمیرد، اصلا زودتر از اینها آدم میتواند کشته شود و هیچکس هم فناناپذیر نیست، فقط موجبات تعجب او را فراهم میکردند. چهطور است که فناناپذیری وجود ندارد، در صورتی که او خود حالا دیگر فناناپذیر شده است؟ آخر از کدام فناناپذیری و از کدام مرگ میتوان سخن گفت، در حالی که او دیگر مرده و فناناپذیر شده و در مرگ است که زنده است، همانطوری که در زندگی هم زنده بود؟ 0 2 محمدحسام غفوری 1403/8/5 داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند لئونید نیکلایویچ آندری یف 4.0 7 صفحۀ 41 اگر آدم، به طور معین و دقیق، از روز و ساعت مرگ خویش باخبر بود، زندگی کاملا غیر ممکن میشد. 0 5 محمدحسام غفوری 1403/7/29 زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس 3.7 68 صفحۀ 317 اصل ایمان است. اگر ایمان داشته باشی یک تکه چوب کنده از یک در کهنه هم تبدیل به شیئی مقدس میشود، و اگر ایمان نداشته باشی تمام صلیب مقدس یک لنگه در کهنه است. 0 2 محمدحسام غفوری 1403/7/29 زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس 3.7 68 صفحۀ 311 آنهایی که در جریان اسرارند وقت نوشتن ندارند و آنها که وقتش را دارند در جریان اسرار نیستند. 0 2 محمدحسام غفوری 1403/7/27 زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس 3.7 68 صفحۀ 115 راستی که آدمها خیلی سقوط کردهاند! مردهشورشان ببرد! آنقدر تنشان را بیمصرف گذاشتهاند که تن لال شده است، و حالا فقط با دهانشان میتوانند حرف بزنند. 0 1
بریدههای کتاب محمدحسام غفوری محمدحسام غفوری 1404/2/25 برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 91 صفحۀ 146 در زندگی موقعیتهایی پیش میآید که آدم باید شش دانگ حواسش جمع باشد. در این موقعیتها، اگر یک یار باوفا نداشته باشد، کلاهش پس معرکه است. 0 6 محمدحسام غفوری 1404/2/24 برادران کارامازف فیودور داستایفسکی 4.4 91 صفحۀ 71 آدمی که به خودش دروغ بگوید و دروغهای خودش را باور کند، دیگر نمیتواند حقیقت درون خودش یا درون دیگران را بشناسد، و در نتیجه، نمیتواند برای خودش و دیگران احترام قائل باشد. وقتی هم که برای دیگران احترام قائل نباشد، عشق و محبت را از دست میدهد. وقتی محبت را از دست داد، آنقدر خودش را تسلیم شهوات و لذتجوییهای حقیر و بیمقدار میکند تا به سطح حیوانیت محض برسد. 1 24 محمدحسام غفوری 1403/8/6 داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند لئونید نیکلایویچ آندری یف 4.0 7 صفحۀ 105 اگر دانشمندان، فلاسفه و جلادان سراسر دنیا به سلول او میآمدند و کتابها، نیشترها، تبرها و طنابهای دار را در مقابلش قرار میدادند و سعی میکردند به او ثابت کنند مرگ وجود دارد، که انسان میمیرد، اصلا زودتر از اینها آدم میتواند کشته شود و هیچکس هم فناناپذیر نیست، فقط موجبات تعجب او را فراهم میکردند. چهطور است که فناناپذیری وجود ندارد، در صورتی که او خود حالا دیگر فناناپذیر شده است؟ آخر از کدام فناناپذیری و از کدام مرگ میتوان سخن گفت، در حالی که او دیگر مرده و فناناپذیر شده و در مرگ است که زنده است، همانطوری که در زندگی هم زنده بود؟ 0 2 محمدحسام غفوری 1403/8/5 داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند لئونید نیکلایویچ آندری یف 4.0 7 صفحۀ 41 اگر آدم، به طور معین و دقیق، از روز و ساعت مرگ خویش باخبر بود، زندگی کاملا غیر ممکن میشد. 0 5 محمدحسام غفوری 1403/7/29 زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس 3.7 68 صفحۀ 317 اصل ایمان است. اگر ایمان داشته باشی یک تکه چوب کنده از یک در کهنه هم تبدیل به شیئی مقدس میشود، و اگر ایمان نداشته باشی تمام صلیب مقدس یک لنگه در کهنه است. 0 2 محمدحسام غفوری 1403/7/29 زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس 3.7 68 صفحۀ 311 آنهایی که در جریان اسرارند وقت نوشتن ندارند و آنها که وقتش را دارند در جریان اسرار نیستند. 0 2 محمدحسام غفوری 1403/7/27 زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس 3.7 68 صفحۀ 115 راستی که آدمها خیلی سقوط کردهاند! مردهشورشان ببرد! آنقدر تنشان را بیمصرف گذاشتهاند که تن لال شده است، و حالا فقط با دهانشان میتوانند حرف بزنند. 0 1