بریده کتابهای رایا رایا 1403/8/7 باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز 3.8 13 صفحۀ 82 " آینده میشه حال، حال میشه گذشته، و گذشته میشه تاسف همیشگیت؛ اگه براش تدبیری نداشته باشی. " 0 49 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 320 " تو عقیلهای بودی که چراغ خردورزیات تا هنوز و تا همیشه تاریخ روشنگر ظلمانیترین جادههاست. خداوند تو را برگزید به رسالتی عظیم و تو شیرزنی بودی که بار این رسالت گران را به سرمنزل مقصود رساندی تا حسین بماند و زمین از وجود حسینیان خالی نشود و بیتردید سرنوشت آخرین معرکه هستی را حسینیان و زینبیان رقم خواهند زد. سلام بر تو روزی که زاده شدی، سلام بر تو آن روز که زیستی، سلام بر تو آنگاه که چشم از جهان بستی و سلام بر تو آن روز که برانگیخته میشوی. " 0 2 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 316 " تو چشمهای بسیاری از اهل مدینه را بینا و گوشهایشان را شنوا کرده بودی. کربلا را تو به مدینه آورده و مشعل حقیقت را در دلهایشان افروخته بودی. " 0 2 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 311 0 5 رایا 1403/6/12 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 123 0 1 رایا 1403/6/11 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 238 0 1 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 235 " دلت مثل پیکر حسین؏ پاره پاره و چاک چاک بود. چه دشوار بود بر پای ایستادن، اما اکنون زمانِ ایستادنِ تو بود. حسین؏ امام زینب، عشق زینب، برادر زینب، یادگار مادر زینب، پناه زینب و همه حیات و هستی زینب بود و تو اکنون همه هستیات را بر شنزار صحرای کربلا در خون تپیده و بی سر به تماشا ایستاده بودی.🥀 " 0 0 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 215 " عباس؏ رشته محکم امیدتان بود که از هم گسست. عباس؏ ماه شبهای تارتان بود که در محاق رفت. چشمه جوشان عشق بود که خشکید. همه وجود حسین؏ بود که کنار نهر علقمه جان داد.💔 " 0 6 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 213 " تشنگی گرچه طاقت کودکان را ستانده بود، اما عباس؏ آخرین امید حسین؏ بود. آخرین امید حرم. نبودنش در اندیشهات نمیگنجید. عباس؏ بزرگمردی بود که همه مردان عرب در بسترهایشان از ابهت او بر خویش میلرزیدند یادگار تمام نمای صلابت حیدر بود. " 0 1 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 200 " شگفتزده بودی. در روزهایی که گذشت، حتی دیدنِ سایه این مرد دلهای زنان و کودکانِ کاروان حسین؏ را میلرزاند. اکنون جاذبه حسین؏ حُر را از لبه پرتگاه دوزخ به آستانه بهشت کشانده بود. حُر بود و حُریّتش را مدیون حسین؏ ... آزاد شده بود و چه زیبا آمده بود تا چون نامِ آزادهاش به مقامِ آزادگی رسد و امام؏ او را شایسته این مقام دید و اذنش بخشید. " 0 0 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 184 " تو وارث همه غمهای بنی آدم بودی و روزگار برای تو چنین خواسته بود که چون پولاد آب دیده در کوره رنجهای عظیم گداخته شوی. سرگردان و آشفتهدل از این خیمه به آن خیمه میدویدی. لحظهای بر بالین برادرزاده بیمارت سجاد؏ بودی و دمی در خیمه رباب که علی کوچکش بیش از هر شب دیگر بیتاب بود. گاه بی تاب عباس؏ و گاه در هوای دیدار علیاکبر؏ آسیمهسر از خیمه بیرون میزدی. اما در همه این لحظات، بیقرار حسین؏ بودی که حال و هوایی دیگر داشت. " 0 1 رایا 1403/6/9 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 176 " پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غمزده در چشمم آشناست گفتند «تف» و «ماریه» و «شاطیالفرات» گفتند «قاضریه» و گفتند «نینوا»ست دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیرِلب به خودش گفت«کربلا»ست " 0 1 رایا 1403/6/5 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 122 0 1 رایا 1403/6/5 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 279 " عشق اصلا چیزی که از آن ترسیده بودم، نبود. فکر میکردم عشق آتش تندی است که همه چیز را در راه خودش میسوزاند اما به سادگی و فوقالعادگی بیدار شدن در یک روز جدید بود. " 0 1 رایا 1403/6/5 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 274 " یاد گرفته بودم که بعضی از رویاها باید ناپدید شوند و رها کردن آنها به معنی رها کردن خودم نبود، بلکه خلاص شدن از زندگیای بود که فکر میکردم میخواهم. " 5 25 رایا 1403/6/5 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 269 " کلمات مثل توپی آهنین در سینهام سنگینی میکردند. متوجه شدم چیزهای معمولی وقتی کنده، برهنه و در کوه رها میشوند تا بپوسند، ارزش پیدا میکنند. " 0 0 رایا 1403/6/4 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 246 0 2 رایا 1403/5/25 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 59 " پدر که باشد، هیچ غمی در دلت پایدار نیست. " 0 1 رایا 1403/5/25 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 47 " اخلاص را هیچ تعریف دیگری جز علی؏ نشاید و درک عظمت این خلوص از دلهای کوچک و چشمهای حقیر برنیاید. " 0 1 رایا 1403/5/21 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 156 " انتقام انتقام میاره. خشمش تموم نشدنیه. خودمون تبدیل به هیولاهایی میشیم که سعی داریم مجازاتشون کنیم. ولی عدالت ماجرا رو تموم میکنه. فقط با عقل و منطق میشه به اون رسید. " 0 1
بریده کتابهای رایا رایا 1403/8/7 باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز 3.8 13 صفحۀ 82 " آینده میشه حال، حال میشه گذشته، و گذشته میشه تاسف همیشگیت؛ اگه براش تدبیری نداشته باشی. " 0 49 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 320 " تو عقیلهای بودی که چراغ خردورزیات تا هنوز و تا همیشه تاریخ روشنگر ظلمانیترین جادههاست. خداوند تو را برگزید به رسالتی عظیم و تو شیرزنی بودی که بار این رسالت گران را به سرمنزل مقصود رساندی تا حسین بماند و زمین از وجود حسینیان خالی نشود و بیتردید سرنوشت آخرین معرکه هستی را حسینیان و زینبیان رقم خواهند زد. سلام بر تو روزی که زاده شدی، سلام بر تو آن روز که زیستی، سلام بر تو آنگاه که چشم از جهان بستی و سلام بر تو آن روز که برانگیخته میشوی. " 0 2 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 316 " تو چشمهای بسیاری از اهل مدینه را بینا و گوشهایشان را شنوا کرده بودی. کربلا را تو به مدینه آورده و مشعل حقیقت را در دلهایشان افروخته بودی. " 0 2 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 311 0 5 رایا 1403/6/12 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 123 0 1 رایا 1403/6/11 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 238 0 1 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 235 " دلت مثل پیکر حسین؏ پاره پاره و چاک چاک بود. چه دشوار بود بر پای ایستادن، اما اکنون زمانِ ایستادنِ تو بود. حسین؏ امام زینب، عشق زینب، برادر زینب، یادگار مادر زینب، پناه زینب و همه حیات و هستی زینب بود و تو اکنون همه هستیات را بر شنزار صحرای کربلا در خون تپیده و بی سر به تماشا ایستاده بودی.🥀 " 0 0 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 215 " عباس؏ رشته محکم امیدتان بود که از هم گسست. عباس؏ ماه شبهای تارتان بود که در محاق رفت. چشمه جوشان عشق بود که خشکید. همه وجود حسین؏ بود که کنار نهر علقمه جان داد.💔 " 0 6 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 213 " تشنگی گرچه طاقت کودکان را ستانده بود، اما عباس؏ آخرین امید حسین؏ بود. آخرین امید حرم. نبودنش در اندیشهات نمیگنجید. عباس؏ بزرگمردی بود که همه مردان عرب در بسترهایشان از ابهت او بر خویش میلرزیدند یادگار تمام نمای صلابت حیدر بود. " 0 1 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 200 " شگفتزده بودی. در روزهایی که گذشت، حتی دیدنِ سایه این مرد دلهای زنان و کودکانِ کاروان حسین؏ را میلرزاند. اکنون جاذبه حسین؏ حُر را از لبه پرتگاه دوزخ به آستانه بهشت کشانده بود. حُر بود و حُریّتش را مدیون حسین؏ ... آزاد شده بود و چه زیبا آمده بود تا چون نامِ آزادهاش به مقامِ آزادگی رسد و امام؏ او را شایسته این مقام دید و اذنش بخشید. " 0 0 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 184 " تو وارث همه غمهای بنی آدم بودی و روزگار برای تو چنین خواسته بود که چون پولاد آب دیده در کوره رنجهای عظیم گداخته شوی. سرگردان و آشفتهدل از این خیمه به آن خیمه میدویدی. لحظهای بر بالین برادرزاده بیمارت سجاد؏ بودی و دمی در خیمه رباب که علی کوچکش بیش از هر شب دیگر بیتاب بود. گاه بی تاب عباس؏ و گاه در هوای دیدار علیاکبر؏ آسیمهسر از خیمه بیرون میزدی. اما در همه این لحظات، بیقرار حسین؏ بودی که حال و هوایی دیگر داشت. " 0 1 رایا 1403/6/9 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 176 " پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غمزده در چشمم آشناست گفتند «تف» و «ماریه» و «شاطیالفرات» گفتند «قاضریه» و گفتند «نینوا»ست دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیرِلب به خودش گفت«کربلا»ست " 0 1 رایا 1403/6/5 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 122 0 1 رایا 1403/6/5 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 279 " عشق اصلا چیزی که از آن ترسیده بودم، نبود. فکر میکردم عشق آتش تندی است که همه چیز را در راه خودش میسوزاند اما به سادگی و فوقالعادگی بیدار شدن در یک روز جدید بود. " 0 1 رایا 1403/6/5 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 274 " یاد گرفته بودم که بعضی از رویاها باید ناپدید شوند و رها کردن آنها به معنی رها کردن خودم نبود، بلکه خلاص شدن از زندگیای بود که فکر میکردم میخواهم. " 5 25 رایا 1403/6/5 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 269 " کلمات مثل توپی آهنین در سینهام سنگینی میکردند. متوجه شدم چیزهای معمولی وقتی کنده، برهنه و در کوه رها میشوند تا بپوسند، ارزش پیدا میکنند. " 0 0 رایا 1403/6/4 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 246 0 2 رایا 1403/5/25 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 59 " پدر که باشد، هیچ غمی در دلت پایدار نیست. " 0 1 رایا 1403/5/25 عقیله الهام امین 4.2 14 صفحۀ 47 " اخلاص را هیچ تعریف دیگری جز علی؏ نشاید و درک عظمت این خلوص از دلهای کوچک و چشمهای حقیر برنیاید. " 0 1 رایا 1403/5/21 قصر سرخ جون هور 4.7 6 صفحۀ 156 " انتقام انتقام میاره. خشمش تموم نشدنیه. خودمون تبدیل به هیولاهایی میشیم که سعی داریم مجازاتشون کنیم. ولی عدالت ماجرا رو تموم میکنه. فقط با عقل و منطق میشه به اون رسید. " 0 1