بریدههای کتاب رایا رایا 1404/1/5 طعم شیرین خدا 8 (لال باید بشوم از تو اگر دم نزنم) محسن عباسی ولدی 4.7 37 صفحۀ 159 1 4 رایا 1404/1/4 طعم شیرین خدا 8 (لال باید بشوم از تو اگر دم نزنم) محسن عباسی ولدی 4.7 37 صفحۀ 143 " اگه خواستید ایمانتون رو بسنجید و ببینید چقدر رشد کرده، ببینید وقتی که حاجتی ندارید، چقدر حواستون به خدا هست، چقدر دوست دارید با خدا حرف بزنید و چقدر احساس نیاز به خدا میکنید. بعد، این مقدار رو با وقتی که حاجت دارید، بسنجید. فاصله این دوتا با هم، هرچی کمتر بشه، نشون میده ایمانتون بیشتر رشد کرده. " 1 3 رایا 1404/1/2 طعم شیرین خدا 8 (لال باید بشوم از تو اگر دم نزنم) محسن عباسی ولدی 4.7 37 صفحۀ 129 " خدای من بینیازه، ولی نه به این معنا که هیچ حسی نسبت به من نداره. خدای بینیاز من، مشتاقه. این شوق خدای منه که من رو هم مشتاق حرف زدن با اون میکنه. " 0 0 رایا 1403/12/7 آذرداد کریستین کشور 3.3 2 صفحۀ 173 " خشونت، قویترین دفاع از خود است. " 0 1 رایا 1403/12/5 آذرداد کریستین کشور 3.3 2 صفحۀ 148 " من را ببخشید که بیشتر از این یادم نمیآید. اگر میدانستیم کسی قرار است بمیرد، خاطراتش را محکمتر به چنگ میگرفتیم. " 0 1 رایا 1403/11/30 آذرداد کریستین کشور 3.3 2 صفحۀ 118 «شاید بتوانی مرا به خاطر احساساتت مقصر بدانی، ولی منصفانه نیست من را به خاطر رفتارهایت هم مقصر بدانی.» 0 3 رایا 1403/11/29 آذرداد کریستین کشور 3.3 2 صفحۀ 97 " ذهن بیثبات و ستمکار در برابر تغییر مقاوم است. " 0 4 رایا 1403/10/15 قریحه دار جلد 1 کریستین کاشور 4.1 6 صفحۀ 196 " آیا قریحهای خطرناکتر از چنین چیزی هست که بصیرت آدم را با مِهی از جنس دروغ بپوشاند؟ " 0 0 رایا 1403/8/7 باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز 3.8 20 صفحۀ 82 " آینده میشه حال، حال میشه گذشته، و گذشته میشه تاسف همیشگیت؛ اگه براش تدبیری نداشته باشی. " 0 53 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 320 " تو عقیلهای بودی که چراغ خردورزیات تا هنوز و تا همیشه تاریخ روشنگر ظلمانیترین جادههاست. خداوند تو را برگزید به رسالتی عظیم و تو شیرزنی بودی که بار این رسالت گران را به سرمنزل مقصود رساندی تا حسین بماند و زمین از وجود حسینیان خالی نشود و بیتردید سرنوشت آخرین معرکه هستی را حسینیان و زینبیان رقم خواهند زد. سلام بر تو روزی که زاده شدی، سلام بر تو آن روز که زیستی، سلام بر تو آنگاه که چشم از جهان بستی و سلام بر تو آن روز که برانگیخته میشوی. " 0 2 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 316 " تو چشمهای بسیاری از اهل مدینه را بینا و گوشهایشان را شنوا کرده بودی. کربلا را تو به مدینه آورده و مشعل حقیقت را در دلهایشان افروخته بودی. " 0 2 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 311 0 5 رایا 1403/6/12 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 123 0 1 رایا 1403/6/11 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 238 0 1 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 235 " دلت مثل پیکر حسین؏ پاره پاره و چاک چاک بود. چه دشوار بود بر پای ایستادن، اما اکنون زمانِ ایستادنِ تو بود. حسین؏ امام زینب، عشق زینب، برادر زینب، یادگار مادر زینب، پناه زینب و همه حیات و هستی زینب بود و تو اکنون همه هستیات را بر شنزار صحرای کربلا در خون تپیده و بی سر به تماشا ایستاده بودی.🥀 " 0 0 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 215 " عباس؏ رشته محکم امیدتان بود که از هم گسست. عباس؏ ماه شبهای تارتان بود که در محاق رفت. چشمه جوشان عشق بود که خشکید. همه وجود حسین؏ بود که کنار نهر علقمه جان داد.💔 " 0 6 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 213 " تشنگی گرچه طاقت کودکان را ستانده بود، اما عباس؏ آخرین امید حسین؏ بود. آخرین امید حرم. نبودنش در اندیشهات نمیگنجید. عباس؏ بزرگمردی بود که همه مردان عرب در بسترهایشان از ابهت او بر خویش میلرزیدند یادگار تمام نمای صلابت حیدر بود. " 0 1 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 200 " شگفتزده بودی. در روزهایی که گذشت، حتی دیدنِ سایه این مرد دلهای زنان و کودکانِ کاروان حسین؏ را میلرزاند. اکنون جاذبه حسین؏ حُر را از لبه پرتگاه دوزخ به آستانه بهشت کشانده بود. حُر بود و حُریّتش را مدیون حسین؏ ... آزاد شده بود و چه زیبا آمده بود تا چون نامِ آزادهاش به مقامِ آزادگی رسد و امام؏ او را شایسته این مقام دید و اذنش بخشید. " 0 0 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 184 " تو وارث همه غمهای بنی آدم بودی و روزگار برای تو چنین خواسته بود که چون پولاد آب دیده در کوره رنجهای عظیم گداخته شوی. سرگردان و آشفتهدل از این خیمه به آن خیمه میدویدی. لحظهای بر بالین برادرزاده بیمارت سجاد؏ بودی و دمی در خیمه رباب که علی کوچکش بیش از هر شب دیگر بیتاب بود. گاه بی تاب عباس؏ و گاه در هوای دیدار علیاکبر؏ آسیمهسر از خیمه بیرون میزدی. اما در همه این لحظات، بیقرار حسین؏ بودی که حال و هوایی دیگر داشت. " 0 1 رایا 1403/6/9 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 176 " پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غمزده در چشمم آشناست گفتند «تف» و «ماریه» و «شاطیالفرات» گفتند «قاضریه» و گفتند «نینوا»ست دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیرِلب به خودش گفت«کربلا»ست " 0 1
بریدههای کتاب رایا رایا 1404/1/5 طعم شیرین خدا 8 (لال باید بشوم از تو اگر دم نزنم) محسن عباسی ولدی 4.7 37 صفحۀ 159 1 4 رایا 1404/1/4 طعم شیرین خدا 8 (لال باید بشوم از تو اگر دم نزنم) محسن عباسی ولدی 4.7 37 صفحۀ 143 " اگه خواستید ایمانتون رو بسنجید و ببینید چقدر رشد کرده، ببینید وقتی که حاجتی ندارید، چقدر حواستون به خدا هست، چقدر دوست دارید با خدا حرف بزنید و چقدر احساس نیاز به خدا میکنید. بعد، این مقدار رو با وقتی که حاجت دارید، بسنجید. فاصله این دوتا با هم، هرچی کمتر بشه، نشون میده ایمانتون بیشتر رشد کرده. " 1 3 رایا 1404/1/2 طعم شیرین خدا 8 (لال باید بشوم از تو اگر دم نزنم) محسن عباسی ولدی 4.7 37 صفحۀ 129 " خدای من بینیازه، ولی نه به این معنا که هیچ حسی نسبت به من نداره. خدای بینیاز من، مشتاقه. این شوق خدای منه که من رو هم مشتاق حرف زدن با اون میکنه. " 0 0 رایا 1403/12/7 آذرداد کریستین کشور 3.3 2 صفحۀ 173 " خشونت، قویترین دفاع از خود است. " 0 1 رایا 1403/12/5 آذرداد کریستین کشور 3.3 2 صفحۀ 148 " من را ببخشید که بیشتر از این یادم نمیآید. اگر میدانستیم کسی قرار است بمیرد، خاطراتش را محکمتر به چنگ میگرفتیم. " 0 1 رایا 1403/11/30 آذرداد کریستین کشور 3.3 2 صفحۀ 118 «شاید بتوانی مرا به خاطر احساساتت مقصر بدانی، ولی منصفانه نیست من را به خاطر رفتارهایت هم مقصر بدانی.» 0 3 رایا 1403/11/29 آذرداد کریستین کشور 3.3 2 صفحۀ 97 " ذهن بیثبات و ستمکار در برابر تغییر مقاوم است. " 0 4 رایا 1403/10/15 قریحه دار جلد 1 کریستین کاشور 4.1 6 صفحۀ 196 " آیا قریحهای خطرناکتر از چنین چیزی هست که بصیرت آدم را با مِهی از جنس دروغ بپوشاند؟ " 0 0 رایا 1403/8/7 باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز 3.8 20 صفحۀ 82 " آینده میشه حال، حال میشه گذشته، و گذشته میشه تاسف همیشگیت؛ اگه براش تدبیری نداشته باشی. " 0 53 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 320 " تو عقیلهای بودی که چراغ خردورزیات تا هنوز و تا همیشه تاریخ روشنگر ظلمانیترین جادههاست. خداوند تو را برگزید به رسالتی عظیم و تو شیرزنی بودی که بار این رسالت گران را به سرمنزل مقصود رساندی تا حسین بماند و زمین از وجود حسینیان خالی نشود و بیتردید سرنوشت آخرین معرکه هستی را حسینیان و زینبیان رقم خواهند زد. سلام بر تو روزی که زاده شدی، سلام بر تو آن روز که زیستی، سلام بر تو آنگاه که چشم از جهان بستی و سلام بر تو آن روز که برانگیخته میشوی. " 0 2 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 316 " تو چشمهای بسیاری از اهل مدینه را بینا و گوشهایشان را شنوا کرده بودی. کربلا را تو به مدینه آورده و مشعل حقیقت را در دلهایشان افروخته بودی. " 0 2 رایا 1403/6/14 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 311 0 5 رایا 1403/6/12 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 123 0 1 رایا 1403/6/11 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 238 0 1 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 235 " دلت مثل پیکر حسین؏ پاره پاره و چاک چاک بود. چه دشوار بود بر پای ایستادن، اما اکنون زمانِ ایستادنِ تو بود. حسین؏ امام زینب، عشق زینب، برادر زینب، یادگار مادر زینب، پناه زینب و همه حیات و هستی زینب بود و تو اکنون همه هستیات را بر شنزار صحرای کربلا در خون تپیده و بی سر به تماشا ایستاده بودی.🥀 " 0 0 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 215 " عباس؏ رشته محکم امیدتان بود که از هم گسست. عباس؏ ماه شبهای تارتان بود که در محاق رفت. چشمه جوشان عشق بود که خشکید. همه وجود حسین؏ بود که کنار نهر علقمه جان داد.💔 " 0 6 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 213 " تشنگی گرچه طاقت کودکان را ستانده بود، اما عباس؏ آخرین امید حسین؏ بود. آخرین امید حرم. نبودنش در اندیشهات نمیگنجید. عباس؏ بزرگمردی بود که همه مردان عرب در بسترهایشان از ابهت او بر خویش میلرزیدند یادگار تمام نمای صلابت حیدر بود. " 0 1 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 200 " شگفتزده بودی. در روزهایی که گذشت، حتی دیدنِ سایه این مرد دلهای زنان و کودکانِ کاروان حسین؏ را میلرزاند. اکنون جاذبه حسین؏ حُر را از لبه پرتگاه دوزخ به آستانه بهشت کشانده بود. حُر بود و حُریّتش را مدیون حسین؏ ... آزاد شده بود و چه زیبا آمده بود تا چون نامِ آزادهاش به مقامِ آزادگی رسد و امام؏ او را شایسته این مقام دید و اذنش بخشید. " 0 0 رایا 1403/6/10 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 184 " تو وارث همه غمهای بنی آدم بودی و روزگار برای تو چنین خواسته بود که چون پولاد آب دیده در کوره رنجهای عظیم گداخته شوی. سرگردان و آشفتهدل از این خیمه به آن خیمه میدویدی. لحظهای بر بالین برادرزاده بیمارت سجاد؏ بودی و دمی در خیمه رباب که علی کوچکش بیش از هر شب دیگر بیتاب بود. گاه بی تاب عباس؏ و گاه در هوای دیدار علیاکبر؏ آسیمهسر از خیمه بیرون میزدی. اما در همه این لحظات، بیقرار حسین؏ بودی که حال و هوایی دیگر داشت. " 0 1 رایا 1403/6/9 عقیله الهام امین 4.1 15 صفحۀ 176 " پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غمزده در چشمم آشناست گفتند «تف» و «ماریه» و «شاطیالفرات» گفتند «قاضریه» و گفتند «نینوا»ست دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیرِلب به خودش گفت«کربلا»ست " 0 1