معرفی کتاب قریحه دار اثر کریستین کاشور مترجم حسین شهرابی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
26
خواهم خواند
9
توضیحات
کاتسا خواهرزاده ی پادشاه، از شرایط فعلی زندگی اش راضی نیست، اما می داند که نمی تواند علیه پادشاه عصیان کند. او در سرزمینی زندگی می کند که گاهی افراد با مهارت های خاص در آن به دنیا می آیند و لقب قریحه دار می گیرند. ظاهراً قریحه ی این دختر هم کشتن است. او دختر سرسختی است که بعید می داند روزی بتواند عاشق شود؛ اما تقدیر طوری رقم می خورد که ناگهان راهی سفری ماجراجویانه و عاشقانه می شود. در طی این سفر او درمی یابد که قریحه اش کشتن نیست، بلکه چیزی فراتر از آن است.کریستین کاشور با نثرِ پیچیده و باشکوهش و با مجموعه ای از شخصیت های فراموش نشدنی، با ماجراجویی هایی مرگبار و یک داستانِ عاشقانه ی خاص، دنیایی سحرانگیز خلق کرده که سراپا با دنیاهای فانتزیِ دیگر متفاوت است.
بریدۀ کتابهای مرتبط به قریحه دار
نمایش همهلیستهای مرتبط به قریحه دار
1403/12/16
یادداشتها
1402/10/14
1403/6/30
1403/12/27

اهم اهم صدا هست؟ این متن ممکن است باعث اسپویل شدت بالا بشود اگر با اسپویل مشکل ندارید بخونید... این کتاب رو حدودا دوسه هفته پیش باهاش آشنا شدم و یکم بعدش رفتم کتابفروشی و این کتابو دیدم و خریدم ... داستان درمورد افرادیه که با دو رنگ متفاوت چشم و قدرتی منحصر به فرد خودشون به دنیا میان که به اون افراد قریحه دار میگن. کاتسا قریحه ی کشتن داره و دایی ش راندا از وقتی متوجه قریحه ی اون شده ازش به عنوان سلاح برای مقابله با کسایی که باهاش مخالفت میکنن یا هر دلیل دیگه ای میفرسته تا یا مرگ دردناکی براشون رقم بزنه یا قطع عضوشون کنه . تا اینکه پرونده ی گم شدن شاه پیر شیرانی وسط میاد و کاتسا به همراه پو وارد یه ماجرای عجیب غریب و هراس انگیز میشه... اینم بگم که افراد ممکنه یه قریحه ی به درد نخور داشته باشن مثل شنا کردن و به خاطر همون فاقد اهمیت بشن ولی ممکنه قریحه ی به دردبخوری مثل ذهن خوانی داشته باشن و بخاطر همون مورد استفاده ی شاهان قرار بگیرن یا پول خوبی به جیب بزنن. کتاب رو ۲ ، ۳ روزه تموم کردم . همزمان باهاش انتقاداتم رو مینوشتم. این کتاب رو از لحاظ شخصیت اصلی زن میشه با یاغی شن ها مقایسه کرد . بگم که واقعا بنظرم مسخره بود که به خاطر یه پیرمرد برن به ماجراجویی ولی بعدا دیدم خیلی ماجرا از این چیزا پیچیده تره !!! شخصیت پو در ابتدا یه شخصیت جذاب بود ولی بعدا احساسی شد و انگار هم اون و کاتسا انگار شکننده شده بودن از لحاظ احساسات ولی بعد اینکه موضوع ازدواج با کاتسا رو مطرح کرد دوباره اون چهره ی مغرور خودش رو به دست آورد. گاهی شیپ این دوتا حس عجیبی به من میداد . حس دوتا همنشین که رابطه شون اونجوری نیست که باهم یه پیمان ببندن بلکه فقط همنشین هایی هستن که هوای هم رو دارن و فقط دوست دارن کنار هم باشن ولی نه برای همیشه ، یه جورایی مثل روابط امروزی که یه عالمه قربون صدقه ی هم میرن و خودشونم میدونن رابطه شون الکیه ولی باز سعی میکنن نهایت لذت رو ببرن ، ولی این دوتا از این روابط بودن که به هم پایبند بودن ولی حاضر نبودن تا آخر عمر خودشون رو به هم پیوند بزنن. کاتسا رو گاهی شبیه یکی از شخصيت هاي ارکین( ارکین ندیدم ) وای میدیدم ولی بعد به خودم یادآوری میکردم که اون نیست . گاهی رابطه ی پو و کاتسا کیرینچ میشد . راستش اصلا نمیدونم کاتسا موافقت کرد یا مخالفت با ازدواج ولی آخرش گفت نمیخواد. خود نویسنده میدونه اگه باهم ازدواج کنن خب زیاد خواننده خوشش نمیاد چون این جا افتاده که ازدواج کنن جذاب نیست .( برای مثال تو دختری که در اعماق دریا افتاد نویسنده ازدواجشون رو پایان باز گذاشت ) وقتی مشخص شد پو ذهن خوانه من اینجوری بودم که تو خراب کردی همه چیزو... ولی نویسنده خوب سعی کرد با رقم خوردن خاطرات بامزه مشکل هم شخصیت و هم خواننده رو رفع کنه. موقع ماجرای لک خیلی خیلی حرص خوردم و برای قضیه ی حلقه ی پو نفسم بالا نمیومد... رافین هم خیلی بامزه بود مخصوصا برادر پو اسکای 🥺 ولی آخرش... نویسنده کاری کرد که نشون بده همیشه نباید هردو سالم باشن تا عشقی بینشون شکل بگیره بلکه مهم قلبشونه و اگر با معیوب شدن یکیشون اونیکی ازش دل بکنه چه بهتر که عشق نباشه . بنظرم قریحه ی پو وقتی کور شد خیلی به دردش خورد و اینکه وقتی داشتن گوشت هر حیوونی رو میخوردن بنده حالم به هم خورد 😀 قرار بود این نظر طولانی باشه ولی خب به خاطر اینکه بیشتر موضوعات جمع بندی شد کوتاه تر شد . و اینکه کتاب ایراداتی هم داشت ولی دلیل نمیشه خوبی نداشته باشه . برخلاف اینکه برای خیلی از صحنه های این کتاب ، یک کتاب کامل رو بهش اختصاص میدن و یک ژانر ( مثلا کتابایی که دزد دریایی دارن من داخل این کتاب بدون اینکه یه کتاب بخونم که همش درمورد این بود با یه کتاب کل این صحنه رو تجربه کردم) من با یه کتاب تونستم به جنگل ، دریا ، کوهستان و سرما ، دربار و خطر سفر کنم. پ.ن:ای کاش جلوی مرکبود حداقل یکم ابرو داری میکردن_
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.