بریدههای کتاب فاطمه فاطمه 1403/12/16 دروغ هایی که به خود می گوییم جان فردریکسون 4.2 11 صفحۀ 82 وقتی به جای زندگی انتظار چیزی را میکشیم که آرزو داریم احساس میکنیم به دست زندگی قربانی شدهایم بی اینکه بدانیم چگونه رنج خود را ایجاد کردهایم. 0 3 فاطمه 1403/10/6 سمفونی مردگان 3.9 4 صفحۀ 17 به درخت های خشک پیادهرو خیره شد: برف شاخه ها را خم کرده بود و در بارش بعد حتماً میشکستشان. آدمها هم مثل درخت ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه های آدم وجود داشت و سنگینیاش تا بهار دیگر حس میشد. بدیش این بود که آدمها فقط یک بار میمردند. و همین یک بار فاجعه دردناکی بود. 0 1 فاطمه 1403/10/4 بوف کور صادق هدایت 3.6 180 صفحۀ 68 من با خودم فکر کردم:« اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستاره من باید دور، تاریک و بی معنی باشد ـ شاید اصلاً من ستاره نداشتهام.» 0 0 فاطمه 1403/9/16 پیکر فرهاد عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 106 در یک لحظه احساس کردم تمام هراس من از تنهایی است. از تنها مردن نمیترسیدم، از این که تنها زنده بمانم میترسیدم. 0 26 فاطمه 1403/9/15 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.9 9 صفحۀ 13 توجه به مسئله مرگ هرگز از ذهن نخواهد رفت. در هر لحظه از زندگی نمیتوان مدام به مرگ فکر کرد و مثل این میماند که خیره به خورشید بنگرید؛ فقط کمی میتوانید تحمل کنید؛ زیرا کسی که از ترس خشکش زده است نمیتواند زندگی کند. 1 19 فاطمه 1403/9/15 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.9 9 صفحۀ 11 ...در فلسفه صرفاً یک هدف خاص وجود دارد: دستیابی به آرامش با کاستن از رنج بشر و اما علت و ریشهی رنج و بدبختی بشر چیست؟ اپیکور معتقد بود:«علت آن، ترس از مرگ است که همیشه و همه جا با ماست.» 0 1
بریدههای کتاب فاطمه فاطمه 1403/12/16 دروغ هایی که به خود می گوییم جان فردریکسون 4.2 11 صفحۀ 82 وقتی به جای زندگی انتظار چیزی را میکشیم که آرزو داریم احساس میکنیم به دست زندگی قربانی شدهایم بی اینکه بدانیم چگونه رنج خود را ایجاد کردهایم. 0 3 فاطمه 1403/10/6 سمفونی مردگان 3.9 4 صفحۀ 17 به درخت های خشک پیادهرو خیره شد: برف شاخه ها را خم کرده بود و در بارش بعد حتماً میشکستشان. آدمها هم مثل درخت ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه های آدم وجود داشت و سنگینیاش تا بهار دیگر حس میشد. بدیش این بود که آدمها فقط یک بار میمردند. و همین یک بار فاجعه دردناکی بود. 0 1 فاطمه 1403/10/4 بوف کور صادق هدایت 3.6 180 صفحۀ 68 من با خودم فکر کردم:« اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستاره من باید دور، تاریک و بی معنی باشد ـ شاید اصلاً من ستاره نداشتهام.» 0 0 فاطمه 1403/9/16 پیکر فرهاد عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 106 در یک لحظه احساس کردم تمام هراس من از تنهایی است. از تنها مردن نمیترسیدم، از این که تنها زنده بمانم میترسیدم. 0 26 فاطمه 1403/9/15 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.9 9 صفحۀ 13 توجه به مسئله مرگ هرگز از ذهن نخواهد رفت. در هر لحظه از زندگی نمیتوان مدام به مرگ فکر کرد و مثل این میماند که خیره به خورشید بنگرید؛ فقط کمی میتوانید تحمل کنید؛ زیرا کسی که از ترس خشکش زده است نمیتواند زندگی کند. 1 19 فاطمه 1403/9/15 خیره به خورشید نگریستن: غلبه بر وحشت از مرگ اروین دی. یالوم 3.9 9 صفحۀ 11 ...در فلسفه صرفاً یک هدف خاص وجود دارد: دستیابی به آرامش با کاستن از رنج بشر و اما علت و ریشهی رنج و بدبختی بشر چیست؟ اپیکور معتقد بود:«علت آن، ترس از مرگ است که همیشه و همه جا با ماست.» 0 1