بریده‌های کتاب Farnoosh

Everybody turns into a stranger with me.

بیچاره ما انسانها که همیشه نگرانیم مبادا چیزی را از دست بدهیم.

"ما به هیچ چیز نمی‌تونیم تا ابد تکیه کنیم. همون طوری که گربه گفت همه چیز گذراست؛ چه خوب، چه بد."

"وقت‌هایی هست که هر کاری از دستمون برمیومده، کردیم. این جور وقت‌ها باید یاد بگیریم به عقب برگردیم و اجازه بدیم که جهان با همه‌ی شگفتی‌های درک‌ناپذیرش نقش خودش رو بازی کنه."

"اگه فقط نگران این باشیم که اثرمون چطور از آب درمیاد و دیگران چه فکری درباره‌ش بکنند، اون چیزی که آفرینش رو مسرت‌بخش می‌کنه، از دست میدیم."

"جایی در وجودت شعری هست که فقط خودت می‌تونی بنویسیش. ترکیبی منحصربه‌فرد از چیزی که دوستش داری، چیزی که از اون می‌ترسی و همه‌ی چیزهایی که فقط خودت تجربه کردی. این شعریه که باید بنویسی."

"این گل نیلوفر آبیه. ریشه‌هاش از وسط آب به گل و لای ته برکه میره. با این که نیلوفرها زندگی‌شون رو توی تاریکی و آلودگی آغاز می‌کنن، گل‌های زیبا و باشکوهشون بر فراز آب‌های سیاه، رو به آسمون می‌ره."

"وقتی نورِ حضورمون رو به چیزی می‌تابونیم، چیزهای کمی هست که نمی‌تونیم درکشون کنیم، و وقتی شروع می‌کنیم به درک اون‌ها، ترس‌های ما، مثل تاریکی، محو می‌شن."

گرگ گفت: "باید همین الآن شروع کنیم؛ ماه منتظر ما نمی‌مونه."

گرگ گفت: "نمی‌دونم. دنبال کردن ماه شاید نتیجه‌ای نداشته‌باشه. ولی اینجا نشستن و حرف زدن درباره‌ی این موضوع قطعا نتیجه‌ای نداره."

"مامانم گفت اگه ماه رو با همه‌ی وجودت دنبال کنی، تو رو جایی می‌بره که باید باشی."

"ایده‌آل‌گرایی با ایده‌آل فرق داره. ایده‌آل چیزیه که باید برای رسیدن بهش خیلی تلاش کنیم، اما ایده‌آل‌گرایی به این کار پوزخند می‌زنه. صلح مسلما حاصل جنگ نیست، حاصل آرامش بیشتره. حداقل این نظر منه." - آکیوشی هیسانو