بریده کتابهای بر باد رفته سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 244 زندگی واقعاً بازی بیربط و ملال آوری است که به هیچ وجه ارزش اندوه و محنت و بیچارگی را ندارد. 0 4 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 448 اسکارلت تو این را از من همیشه به خاطر داشته باش! هر وقت فرصت یک تجربهٔ تازه به میان آمد، به سراغش برو! این تجربهها فکر آدم را باز میکند! 0 1 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 17 باید بگویم که بیشتر، از این ترسیدم که زندگی یک مرتبه چهرهٔ واقعیاش را به من نمایانده، همهٔ آن دلبستگیهای کوچکی که روی هم جمع میشدند و زندگی را مطبوع میکردند، همهٔ آنها تلخ و نامطبوع و ناگوار شدهاند. 0 2 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 354 در دو نوبت میتوان پول زیاد اندوخت: یکی وقتی که مملکتی را میسازند، دیگر وقتی آن را خراب میکنند! موقع آبادانی، درآمد ناچیز است، ولی وقت ویرانی درآمد فراوان! 0 1 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 352 چقدر قوانین خسته کننده وجود دارد که انسان باید آنها را بی چون و چرا اجرا کند. برای اینکه دیگران این کارها را کردهاند. مشتی کارهای بیربط و غیرمنطقی پیدا کردهاند و اسمش را قوانین اجتماعی گذاشتهاند. 0 1 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 100 حالا که دلت اینطور میخواهد، قلب من هم مال تو! تو که قبلاً آن را داشتی، حالا هم محکم نگاه دار. 1 2 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 640 آخر در این عالم خدایی وجود داشت و اگر این خداوند دلش میخواست که یاری کند، میکرد ولو اینکه به طرز غیر عادی باشد. 0 0 Saina 1403/2/28 بر باد رفته (دوره دو جلدی) مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 211 0 2 سیده مهشید عزیزی 1403/4/20 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 67 «فرزند، هر کجا میروی و هرچه میکنی، فقط و فقط به خاطر بیاور که تو از چه خانوادهای بودهای و دست تقاضا پیش این و آن دراز نکن!» 0 1 Artemis 1402/11/24 برباد رفته مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 99 از آنجا که اسکارلت خیلی جوان بود، حیرت میکرد که مردم چطور تا این حد خودخواه و بی عاطفه اند و تا این اندازه به درد های درون او توجه ندارند! دنیا همان حال پیش می رود و کوچک ترین وقفه ایی در حرکت ان حادث نمیشود. 0 14 Artemis 1402/11/21 برباد رفته مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 48 اسکارلت در ان هوای تیره غروب، به چهره و اندام پدر می نگریست و از بودن پهلوی او احساس آرامش میکرد. مثل این بود که اورا با تمام خشونت ظاهر، بسیار عزیز میداشت و میدید روحش با تارهای ناپیدایی از محبت به وجود او بسته شده است. 0 2 Saina 1403/2/28 بر باد رفته (دوره دو جلدی) مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 209 0 2 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 607 بارهایشان هر چقدر سنگین بود، میبایستی به روی شانهٔ خودشان فشار آورد. برای اینکه این شانهها به قدر کافی قوی آفریده شده بودند. 0 1 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 260 اصولاً این عمر، چه عمری است که دوران شادی و خودنمایی و طنازیاش آنقدر کوتاه است؟ 0 3 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 17 حالا میفهمم که در آن روزها من سیمای واقعی حیات را نمیدیدم، بلکه آنچه میدیدم، سایهای از آن بود. 0 8 سیده مهشید عزیزی 1403/5/9 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 874 او از آن آدمهایی نبود که تمام روز در گوشهای بنشیند و ببیند چه موقع این درهای بسته باز خواهد شد. انتظار معجزه کاری است بیهوده. 0 25 Artemis 1402/11/21 برباد رفته مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 88 الن در بسیاری از موارد، سادگی و صراحت این مردم را ستایش میکرد، زیرا گذشت و اغماضشان کم بود و در عین حال «همدیگر را به هرچه که داشتند، ارزش میگذاشتند.» 0 7 سیده مهشید عزیزی 1403/4/20 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 112 الن تا آن روز به او نگفته بود که آرزو و وصال، دو چیز مختلف اند. زندگی به او نیاموخته بود که رسیدن به هدف نهایی و بردن مسابقه، تنها با شتاب نیست. 0 15 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 633 گریه موقعی مؤثر بود که مردی در آن اطراف باشد و او به آن وسیله بخواهد دل او را رام کند. 0 0 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 340 مثل اینکه گوشهایشان خیلی پر از صدای طبل و نوای شیپور و کلمات فریب دهندهٔ رهبرانی است که خودشان ابداً از جایشان تکان نمی خورند! 0 0
بریده کتابهای بر باد رفته سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 244 زندگی واقعاً بازی بیربط و ملال آوری است که به هیچ وجه ارزش اندوه و محنت و بیچارگی را ندارد. 0 4 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 448 اسکارلت تو این را از من همیشه به خاطر داشته باش! هر وقت فرصت یک تجربهٔ تازه به میان آمد، به سراغش برو! این تجربهها فکر آدم را باز میکند! 0 1 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 17 باید بگویم که بیشتر، از این ترسیدم که زندگی یک مرتبه چهرهٔ واقعیاش را به من نمایانده، همهٔ آن دلبستگیهای کوچکی که روی هم جمع میشدند و زندگی را مطبوع میکردند، همهٔ آنها تلخ و نامطبوع و ناگوار شدهاند. 0 2 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 354 در دو نوبت میتوان پول زیاد اندوخت: یکی وقتی که مملکتی را میسازند، دیگر وقتی آن را خراب میکنند! موقع آبادانی، درآمد ناچیز است، ولی وقت ویرانی درآمد فراوان! 0 1 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 352 چقدر قوانین خسته کننده وجود دارد که انسان باید آنها را بی چون و چرا اجرا کند. برای اینکه دیگران این کارها را کردهاند. مشتی کارهای بیربط و غیرمنطقی پیدا کردهاند و اسمش را قوانین اجتماعی گذاشتهاند. 0 1 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 100 حالا که دلت اینطور میخواهد، قلب من هم مال تو! تو که قبلاً آن را داشتی، حالا هم محکم نگاه دار. 1 2 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 640 آخر در این عالم خدایی وجود داشت و اگر این خداوند دلش میخواست که یاری کند، میکرد ولو اینکه به طرز غیر عادی باشد. 0 0 Saina 1403/2/28 بر باد رفته (دوره دو جلدی) مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 211 0 2 سیده مهشید عزیزی 1403/4/20 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 67 «فرزند، هر کجا میروی و هرچه میکنی، فقط و فقط به خاطر بیاور که تو از چه خانوادهای بودهای و دست تقاضا پیش این و آن دراز نکن!» 0 1 Artemis 1402/11/24 برباد رفته مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 99 از آنجا که اسکارلت خیلی جوان بود، حیرت میکرد که مردم چطور تا این حد خودخواه و بی عاطفه اند و تا این اندازه به درد های درون او توجه ندارند! دنیا همان حال پیش می رود و کوچک ترین وقفه ایی در حرکت ان حادث نمیشود. 0 14 Artemis 1402/11/21 برباد رفته مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 48 اسکارلت در ان هوای تیره غروب، به چهره و اندام پدر می نگریست و از بودن پهلوی او احساس آرامش میکرد. مثل این بود که اورا با تمام خشونت ظاهر، بسیار عزیز میداشت و میدید روحش با تارهای ناپیدایی از محبت به وجود او بسته شده است. 0 2 Saina 1403/2/28 بر باد رفته (دوره دو جلدی) مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 209 0 2 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 607 بارهایشان هر چقدر سنگین بود، میبایستی به روی شانهٔ خودشان فشار آورد. برای اینکه این شانهها به قدر کافی قوی آفریده شده بودند. 0 1 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 260 اصولاً این عمر، چه عمری است که دوران شادی و خودنمایی و طنازیاش آنقدر کوتاه است؟ 0 3 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 17 حالا میفهمم که در آن روزها من سیمای واقعی حیات را نمیدیدم، بلکه آنچه میدیدم، سایهای از آن بود. 0 8 سیده مهشید عزیزی 1403/5/9 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 874 او از آن آدمهایی نبود که تمام روز در گوشهای بنشیند و ببیند چه موقع این درهای بسته باز خواهد شد. انتظار معجزه کاری است بیهوده. 0 25 Artemis 1402/11/21 برباد رفته مارگارت میچل 4.3 11 صفحۀ 88 الن در بسیاری از موارد، سادگی و صراحت این مردم را ستایش میکرد، زیرا گذشت و اغماضشان کم بود و در عین حال «همدیگر را به هرچه که داشتند، ارزش میگذاشتند.» 0 7 سیده مهشید عزیزی 1403/4/20 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 112 الن تا آن روز به او نگفته بود که آرزو و وصال، دو چیز مختلف اند. زندگی به او نیاموخته بود که رسیدن به هدف نهایی و بردن مسابقه، تنها با شتاب نیست. 0 15 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 633 گریه موقعی مؤثر بود که مردی در آن اطراف باشد و او به آن وسیله بخواهد دل او را رام کند. 0 0 سیده مهشید عزیزی 1403/5/3 بر باد رفته حسن شهباز 4.3 11 صفحۀ 340 مثل اینکه گوشهایشان خیلی پر از صدای طبل و نوای شیپور و کلمات فریب دهندهٔ رهبرانی است که خودشان ابداً از جایشان تکان نمی خورند! 0 0