بریده‌های کتاب زیگموند فروید در قاب عکس ها و لابه لای کلمات

٣٤ دانشگاه وین در۱۸۷۳ هنگامی که برای نخستین بار به دانشگاه رفتم دستخوش نومیدی های فراوانی شدم بیش از هر چیز، احساس کردم دیگران توقع دارند من خود را فرودست و غریبه بدانم چون یهودی بودم به شدت از این امر سرباز زدم هرگز نمی توانستم درک کنم که چرا باید از اجداد خود یا آن طور که مردم میگفتند از «نژادم ، شرمزده باشم. بدون هیچ افسوسی با عدم پذیرش خودم در جامعه ی دانشگاهی کنار آمدم زیرا به نظرم میرسید که به رغم این طرد شدگی انسان فعال میتواند در چارچوب انسانیت گوشه ای دنج پیدا کند با این همه این تأثیرات نخستین ر دانشگاه پیامدی داشت که بعدها مهم از کار درآمد از همان کودکی من با سرنوشت کسانی که در جبهه ی مخالف بودند و از سوی اکثریت متمركز تحریم میشدند آشنا بودم بنیادهایی این چنین تا حدی زمینه ساز استقلال داوری هستند. جستاری در خود زندگی نامه نویسی

فروید از اهمیت سترگ کشف خودآگاه بود در نامه‌ای که به فلیس نوشته سوالی می‌کند اگرچه شوخی است اما عنصری از جدیت در آن نهفته است. نامه را هنگام گذراندن تعطیلات تابستانی در بل وو نوشته بود. عمارت اعیانی در جنگل وین که همان جا سال‌ها پیش از آن نخستین تحلیل کامل خود را از خواب به عمل آورده بود. در نام خود از فلیس پرسیده است:((آیا فکر می‌کنی روزی قطعه سنگی مرمرین روی این خانه نصب و بر آن این کلمات حک شده باشد[در این خانه به تاریخ ۲۴ ژوئیه سال ۱۸۹۵، راز خواب‌ها بر دکتر زیگموند فروید گشوده شد؟] در این لحظه من دورنمای اندکی از آن را می‌بینم)) بی تردیدکتاب تعبیر خواب از برجسته‌ترین کتاب‌های تمدن ما تلقی می‌شود

.۱۱۱ فهرست صلاحیتهای لازم برای پزشک ارتش شبه نظامی ،احتیاط دکتر زیگموند فروید ١۸۸۶ ما پیوسته ادای جنگ کردن را در می آوریم حتی یک بار محاصره دژی را نمایش دادیم و من نقش پزشک ارتش را بازی کردم کارم توزیع اعلامیه هایی بود که جراحت های وحشتناک را نشان می.داد در حالی که گردان من دست به حمله زده و من و چند گماشته ام پشت چند سنگ کهنه سنگر گرفته بودیم و نبردی با فشنگهای مشقی جریان داشت ژنرال مانند دیروز سر رسید و فریاد زد: «سربازان سربازان اگر فشنگها واقعی بودند، چه میکردید؟ هیچ کدامتان که زنده نمی ماندید.» تنها چیزی که اولموتز را قابل تحمل میکند کافه ای است که بستنی روزنامه و نان شیرینی خوبی دارد... با این همه سرویسهای کافه مانند هر چیز دیگری در اینجا حال و هوای نظامی دارد. وقتی دو یا سه ژنرال هر جا کنار هم مینشینند فوجی از پیشخدمت ها دور و برشان می چرخند و به کس دیگری هم محل نمی گذارند. ژنرالها مدام من را به یاد طوطی میاندازند جز این که پستانداران لباسهای چنین رنگارنگی نمیپوشند به استثنای نشیمنگاه قرمز و آبی رنگ بابون ها یک روز از سر نومیدی مجبور شدم خیلی جدی با لاف و گزاف حرف بزنم. یقه ی کت یکی از پیشخدمتها را گرفتم و داد زدم : ببین من هم ممکن است یک روز ژنرال بشوم. برو برایم یک لیوان آب بیاور.» حرفم اثر کرد.

فروید در حدود سی سالگی تو واقعا ظاهر مرا جذاب می یابی؟ شک دارم فکر میکنم شاید دلیلاین که مردم چیزی نامانوس در من میبینند این است که در جوانی هرگز روحیه ی جوانی نداشته ام، حالا هم که پا به سن نهاده ام هنوز به پختگی کامل نرسیده ام زمانی بسیار جاه طلب بودم و عطش زیادی برای یادگیری همه چیز داشتم. بعد، به مرور زمان این حقیقت تلخ را دریافتم که طبیعت مهر و نشان نبوغ را با سخاوتمندی کامل بر پیشانی من نزده است. اکنون مدت زیادی است که میدانم آدم اعجوبه ای نیستم. نمی توانم بفهمم چگونه میتوانستم چنین خواسته ای را داشته باشم حتی آدم خوش شانسی هم نیستم تمام توانایی ام در کار از منش خاص و هوش متوسطم سرچشمه میگیرد نامه به مارتا ،برنیز ۲ فوریه ١٨٨٦