بریده‌های کتاب بازماندگان طلسم شده

«به گمانم پروانه ای که آن روز بالش را از ترس پدر جدا کردم دوباره زنده شده و درونم به پرواز در آمده است.»

«با خودت روراست باش.» این جمله‌ای است که همه می‌گویند و خودشان هم نمی‌دانند منظورشان چیست. هیچ‌کس نمی‌خواهد تو خودت باشی. آن‌ها می‌خواهند تو آن نسخه‌ای باشی که خودشان دوست دارند.

میپرسم:تو میدانی این انرژی ها از کجا می آیند؟ _:«با پیوند بین الهه ها و جهان مردگان شروع شد.این انرژی است که زمین،هوا،دریا و موجودات زنده را تشکیل میدهد. وقتی چشمانت را میبندی،طیف های نور را میبینی؛نمیبینی؟این شعاع ها ریسمان های انرژی هستند»

برخی از ما متنفرند ، ما را تبهکار می دانند . که باید به دار آویخت. برخی از ما می‌ترسند ، ما را شیطان می دانند که باید سوزاند . برخی ما را می پرستند ، ما را فرزند خدایان می دانند . اما همه ما را می شناسند.

سرم را بین دستانم میگیرم . چطور به اینجا رسیدم ؟ اما ، البته می دانم چطور چون من یک قاتل هستم.

_این سنگ های جواهر به چه کار می آیند؟ _:«میگویند جواهرات نشان میدهند که دست کدام الهه‌ها ادمی را لمس کرده است.هرجور جواهری آدم را به یک انرژی خاص متصل میکند.همان انرژی که درونش جاری است»

ویولتا به من گفت با خودت روراست باش.اما این جمله ای است که همه می گویند و خودشان هم نمی دانند منظورشان چیست. هیچ کس نمی خواهد تو خودت باشی. آنها می خواهند تو آن نسخه ای باشی که خودشان دوست دارند.