بریده‌ کتاب‌های خورشید را بیدار کنیم

شیطانی وجود ندارد. هرگز هم نبوده. مردم این چیزها را از خودشان درمی‌آورند تا دیگران را بترسانند.

کشف کرده‌ام. چیزی را که مدت‌ها پیش به من یاد داده بودی کشف کرده‌ام. کشف کردم که عشق مهم‌ترین چیز در دنیا است.

می‌خواهم که در زندگی دیگرم به صورت تکمه‌ای به دنیا بیایم. فرق نمی‌کند چه تکمه‌ای. حتی اگر تکمه شلوار باشد. این وضع بهتر است تا اینکه آدم باشیم و مثل افراد بدبخت رنج ببریم.

چرا در زندگی مقدر بود که همه چیز برود؟ برای اینکه متولد شدن یعنی رفتن. رفتن از همان ساعت اول. از همان لحظه‌ای که انسان شروع به نفس کشیدن می‌کند. و نمی‌توانی با واقعیت زندگی دست و پنجه نرم کنی.

خوشبخت بودن یعنی چه؟چه کسی می‌داند؟سعادت مثل زمان است: دارای سکون است و افرادند که می‌گذرند.

حقیقت این است که زندگی بی‌رحم بود و بهتر آنکه بعضی لحظه‌ها برایمان وجود نداشتند.

از زندگی بهره ببر. تا وقتی که در قلبت رویا داری سعی کن آنها را حفظ کنی.

دعا کردن ، گفت‌وگو با خداوند است. گفت‌وگوی صمیمانه‌ای با خداوند است. موقعی که انسان وقت داشته باشد. آدم حتی وقتی دراز کشیده باشد که بخوابد می‌تواند دعا کند و خدا راضی است.

زه‌زه، به خورشید نگاه کن، برویم که خورشید را بیدار کنیم.

مثل اینکه زندگی یک سلسله قطار، جاده، کشتی، باشد و انسان هرگز از رفتن باز نماند.

چرا باید آدم‌هایی اینقدر بدجنس وجود داشته باشند؟ماجرا می‌توانست بدون این همه اندوه تمام شود.

دادادا، هرگز نخواسته‌ای ازدواج کنی؟ آدم‌های فقیر مجال ندارند به این چیزها فکر کنند.

در زندگی چیزهایی وجود دارد که انسان فراموش نمی‌کند.

احساس می‌کنم که مذهب را کاملاً چپه به ما یاد می‌دهند من کمی سرگردان شده‌ام.

در زندگی هیچ چیز برنمی‌گردد.

زه‌زه، اصل موضوع این است که کشف کنی زندگی زیبا است و خورشیدی را که در سینه خودمان گرم می‌کنیم، خدا به ما داده تا به تمام زیبایی‌ها چیزی اضافه کند.

هر رویایی برای خودش واقعیتی است.