بریده‌های کتاب نصف النهار خون یا سرخی غروب در غرب

خدا این دنیا رو خلق کرد اما اونو طوری نساخته که برای همه جای راحتی باشه. تنها تخیل است که با تولید خیالات و سعی در ایجاد رؤیاها، انسان‌های بدیع و خلّاق می‌سازد؛ بدون آن، ما به هم نزدیکیم، زیادی نزدیک، مشابه، دمرافتاده روی همدیگر در صندوق‌های واقعیت. اگر انسان شایسته‌ای را دیدی سعی کن شبیه او شوی؛ اگر انسان حقیری را دیدی دنبال نقص‌هایش در خودت بگرد.

اخلاقیات اختراع نوع بشره برای محروم کردن قدرتمند به نفع ضعیف.

گلانتون از او پرسید: اسب هاتون کجان؟ خوردیم‌شون.

روال دنیا شکوفه دادن و گل به بار آوردن و پژمردنه، اما در انسان زوال وجود نداره و روز روشنش نشانه های یورش ظلمات شب رو به همراه داره. با روحی خسته به قله‌ی موفقیت ها رسیده. نصف النهار زندگیش با تیرگی و غروب پیوند خورده.

اون جایی که ازش رونده شده ای وطن نیست.

آزاد بودن پرنده ها یه توهین به من بود.

وقتی بره ها توی کوهستان گم می شن از ترس فریاد می زنند.بعضی وقت ها مادر می آد، بعضی وقت ها هم گرگ.