بریده‌های کتاب پژواک کتاب‌های قدیمی

خواندن کتاب برای فرار از زندگی نیست ، برای این است که زندگی کردن را عمیق تر و مفید تر یاد بگیریم و دنیا را از نگاه شخص دیگری تجربه کنیم

کتاب ها خود احساسات هستند.برای این وجود دارن که در ما احساس ایجاد کنن و مارو به چیزهایی که درونمونه وصل کنن،به چیزهایی که گاهی حتی از وجودشون بی خبریم.

خواندن کتاب برای فرار از زندگی نیست، برای این است زندگی کردن را عمیق تر و مفید تر یاد بگیریم و دنیا را از نگاه شخص دیگری تجربه کنیم.

اگر کسی در جایی به موضوعی، هر قدر مبهم، علاقه‌مند بود، حتما کتابی درباره‌ی آن وجود داشت. و در مقابل، اگر کتابی درباره‌ی موضوعی وجود داشت، حتما کسی در جایی علاقه‌مند بود آن را بخواند.

گاهی گم شدن در لا‌به‌لای صفحات کتابی، پیدا کردن خویشتن است.

او نیاز به مخفی شدن پشت کتاب‌ها را درک می‌کرد، تا مرزی فیزیکی بین خودش و دنیا ایجاد کند. خودش سال‌ها همین کار را کرده بود: به داستان زندگی دیگران پناه برده بود.

"کتابها مثل آدم ها هستن، هرچی که توی هوای اطرافشون باشه جذب میکنن: دود، چربی و کپک. پس چرا احساسات رو جذب نکن؟ هیچی شخصی تر از کتاب نیست، به خصوص کتابی که بخش مهمی از زندگی یه نفر شده."

تعداد زندگی‌هایی که تجربه می‌کنیم، فقط به این بستگی دارد که چه تعداد کتاب می‌خوانیم.

"در زندگی زیان هایی می بینی که هیچ گاه تصور نمیکردی، ضرباتی چنان سریع و استادانه که فرصتی برای مقابله نداری. اما گاهی آشکارا می بینی ضربه به سویت می آید.آن را میبینی و از جایت تکان نمی خوری و میگذاری تو را زمین بزند.بعد، سالها بعد، از خودت میپرسی چرا اینقدر احمق بودی..."

" کتابها مانند آدمهایی هستند که به زندگی مان راه می یابند. برخی برایمان ارزشمند می شوند و برخی را کنار میگذاریم. نکته این است که بدانیم هر کتاب در کدام دسته قرار می گیرد. "