بریدههای کتاب عوامل رشد علیرضا محبوبی 1403/5/2 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 16 0 2 لیلا رضائی نژاد 1403/6/6 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 225 شــوخی نیســت؛ مؤمن از یهودی بیشتر می کوشــد، ولی از درویش کمتر نگه مــی دارد. مؤمــن، امیر اســت. هــم اســتعدادها، هم ســرمایه ها و هم ســودهایی را کــه به دســت آورده، به جریــان می انــدازد. مؤمــن نمی تواند احتکار یا اســراف داشته باشد. معاویه ثروتش زیاد شد، اما خودش کم شد و باخت. او ثروتمند مُــرد، درحالی کــه علی ثروتمند زندگی کرد. او اســیر بود، درحالی که علی، امیر، حاکم، مسلط و رهبرِ استعدادهایش بود و به آنها جهت داده بود. 0 2 لیلا رضائی نژاد 1403/5/23 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 75 وقتــی ولایــت را به صورت شــعار مطرح کنیم، با یک بــاد از بین می رود؛ ولی وقتی شــعور باشــد، چه کســی می توانــد این بنا را کــه بر دو زیربنــای اصلی قرار گرفتــه اســت، از مــا بگیــرد. وقتــی یافتیــم علــی از ما بــه مــا آگاه تــر و مهربان تر و نزدیک تــر اســت و وقتــی یافتیم ولایت ادامۀ توحید اســت، چه کســی می تواند بگوید ولایت کفر و شرک و بت پرستی است؟! 0 3 لیلا رضائی نژاد 1403/5/18 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 23 خســارت، یعنــی اینکــه انســان عمــرش را شــمع کــرده و در جســت وجوی چیزهایی اســت که خیلی کمتر از خودش هســتند؛ درســت مثل کســی که در شــبی تاریــک، پــول کمی، مثلاً دوهزاری شاه عباســی را گم کرده اســت و برای پیداکردنش، چک های چند میلیون تومانی اش را به آتش می کشــد. صبح که می شــود، چشــم ها که باز می شــود، متوجه می شــود چه باخته و چه از دســت داده اســت. در شــب، در تاریکی، تاریکی، در ظلمات، نمی فهمد چه چیزی را شــمعِ چه چیزی کرده است. اینجا است که مسئلۀ خسارت مطرح می شود. 0 9 لیلا رضائی نژاد 1403/5/28 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 132 من وظیفه ام این اســت کــه به ســمت مقصد حرکــت کنم و محرک مــن صرفاً باید انجام وظیفه باشــد. پس اگر حرکت کردم، دیگر مهم نیست برسم یا نرسم. این حالت روانی انسان اســت که وقتی چیزی او را جذب کرد، تا به آن نرســد، آرام نمی شــود. پس اگر وظیفه هــا مــرا جذب کردند، با رســیدن به وظیفه ها و عمل بــه وظیفه، باید آرام بگیــرم. همین کــه آرام نمی گیرم، میزان و ملاکِ این اســت که شــرک ها هنوز در من وجود دارند 0 2 لیلا رضائی نژاد 1403/5/25 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 89 دعا در جایی که از وســیله ها اســتفاده کرده ایم و به بن بست رسیده ایم یا به نازایــی و محدودیتشــان پی برده ایــم، پای حرکت ما و مایۀ رشــد ماســت. برای همیــن، مــن تــا نیــازم را درک نکنم و برای نیــازم حرکت نکنــم و در این حرکت بــه بن بســت نرســم، جایی بــرای دعا ندارم؛ یعنی اصلاً دعا نیســت؛ خواســتن نیست؛ بلکه شکلک درآوردن است 0 0 لیلا رضائی نژاد 1403/5/23 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 72 امام ثار اســت؛ آن هم «ثارالله»: «الســلمُ علَیکَ یا ثارَ اللَّه و ابنَ ثارِه.»1 جامعه، مثل یک بدن احتیاج به خون دارد تا به آن نیرو و انرژی بدهد که بتواند حرکت کنــد. هنگامی که خون ها مســموم و فاســد می شــوند، بدن هــا و اندام ها ضایع خواهند شــد. امام در هیکل و اندام جامعه، خونی اســت که در رگ ها جریان دارد و بــه اجــزا نیرو می رســاند و آنها را برای حرکت آمــاده می کند؛ خونی پاک، ثارالله، که از هر گونه اعتیاد و مسمومیتی پاک است. 0 2
بریدههای کتاب عوامل رشد علیرضا محبوبی 1403/5/2 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 16 0 2 لیلا رضائی نژاد 1403/6/6 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 225 شــوخی نیســت؛ مؤمن از یهودی بیشتر می کوشــد، ولی از درویش کمتر نگه مــی دارد. مؤمــن، امیر اســت. هــم اســتعدادها، هم ســرمایه ها و هم ســودهایی را کــه به دســت آورده، به جریــان می انــدازد. مؤمــن نمی تواند احتکار یا اســراف داشته باشد. معاویه ثروتش زیاد شد، اما خودش کم شد و باخت. او ثروتمند مُــرد، درحالی کــه علی ثروتمند زندگی کرد. او اســیر بود، درحالی که علی، امیر، حاکم، مسلط و رهبرِ استعدادهایش بود و به آنها جهت داده بود. 0 2 لیلا رضائی نژاد 1403/5/23 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 75 وقتــی ولایــت را به صورت شــعار مطرح کنیم، با یک بــاد از بین می رود؛ ولی وقتی شــعور باشــد، چه کســی می توانــد این بنا را کــه بر دو زیربنــای اصلی قرار گرفتــه اســت، از مــا بگیــرد. وقتــی یافتیــم علــی از ما بــه مــا آگاه تــر و مهربان تر و نزدیک تــر اســت و وقتــی یافتیم ولایت ادامۀ توحید اســت، چه کســی می تواند بگوید ولایت کفر و شرک و بت پرستی است؟! 0 3 لیلا رضائی نژاد 1403/5/18 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 23 خســارت، یعنــی اینکــه انســان عمــرش را شــمع کــرده و در جســت وجوی چیزهایی اســت که خیلی کمتر از خودش هســتند؛ درســت مثل کســی که در شــبی تاریــک، پــول کمی، مثلاً دوهزاری شاه عباســی را گم کرده اســت و برای پیداکردنش، چک های چند میلیون تومانی اش را به آتش می کشــد. صبح که می شــود، چشــم ها که باز می شــود، متوجه می شــود چه باخته و چه از دســت داده اســت. در شــب، در تاریکی، تاریکی، در ظلمات، نمی فهمد چه چیزی را شــمعِ چه چیزی کرده است. اینجا است که مسئلۀ خسارت مطرح می شود. 0 9 لیلا رضائی نژاد 1403/5/28 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 132 من وظیفه ام این اســت کــه به ســمت مقصد حرکــت کنم و محرک مــن صرفاً باید انجام وظیفه باشــد. پس اگر حرکت کردم، دیگر مهم نیست برسم یا نرسم. این حالت روانی انسان اســت که وقتی چیزی او را جذب کرد، تا به آن نرســد، آرام نمی شــود. پس اگر وظیفه هــا مــرا جذب کردند، با رســیدن به وظیفه ها و عمل بــه وظیفه، باید آرام بگیــرم. همین کــه آرام نمی گیرم، میزان و ملاکِ این اســت که شــرک ها هنوز در من وجود دارند 0 2 لیلا رضائی نژاد 1403/5/25 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 89 دعا در جایی که از وســیله ها اســتفاده کرده ایم و به بن بست رسیده ایم یا به نازایــی و محدودیتشــان پی برده ایــم، پای حرکت ما و مایۀ رشــد ماســت. برای همیــن، مــن تــا نیــازم را درک نکنم و برای نیــازم حرکت نکنــم و در این حرکت بــه بن بســت نرســم، جایی بــرای دعا ندارم؛ یعنی اصلاً دعا نیســت؛ خواســتن نیست؛ بلکه شکلک درآوردن است 0 0 لیلا رضائی نژاد 1403/5/23 عوامل رشد 5.0 0 صفحۀ 72 امام ثار اســت؛ آن هم «ثارالله»: «الســلمُ علَیکَ یا ثارَ اللَّه و ابنَ ثارِه.»1 جامعه، مثل یک بدن احتیاج به خون دارد تا به آن نیرو و انرژی بدهد که بتواند حرکت کنــد. هنگامی که خون ها مســموم و فاســد می شــوند، بدن هــا و اندام ها ضایع خواهند شــد. امام در هیکل و اندام جامعه، خونی اســت که در رگ ها جریان دارد و بــه اجــزا نیرو می رســاند و آنها را برای حرکت آمــاده می کند؛ خونی پاک، ثارالله، که از هر گونه اعتیاد و مسمومیتی پاک است. 0 2