بریدههای کتاب صد نامه عاشقانه Fati Hassanpour 1404/2/30 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 85 دست به دامن خدا میشوم تا زمستان را از یاد ببرد. چرا که نمیدانم پس از تو، زمستان را چگونه سر کنم. 0 12 Fati Hassanpour 1404/3/10 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 114 ساده بودم آنگاه که فکر میکردم تو را پشت سرم رها کردهام. هر چمدانی را که میگشایم تو را مییابم. هر پیراهنی که به تن میکنم بوی تو را میدهد. به هر نمایشی میروم،تو بر صندلی مجاورم نشستهای. پس کی؟ کی از دست تو رها میشوم؟ ای همسفرِ سفرهای من و ای همراهِ کوچ های من 0 6 Fati Hassanpour 1404/2/30 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 97 وقتی که همراه منی دوست دارم تمام چراغ قرمزها را رد کنم شوری کودکانه دارم برای ارتکاب میلیونها تخلف و میلیونها حماقت. 0 12 Fati Hassanpour 1404/3/12 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 136 از بیروت میپرسی،از خیابانها،میدانها، قهوهخانهها و رستورانهایش از بندرش و کشتی های بخار اما همهی اینها در چشمانِ توست چشم ببندی اگر، بیروت گم میشود. و من چرا از شهرها و سرزمینها حرف میزنم؟ تو شهر منی. چهره ات وطن من است صدایت وطن من است و گودی دستهای کوچکت، سرزمین من. در این شهر زاده شدهام و در این شهر میخواهم بمیرم. 0 8 Fati Hassanpour 1404/3/12 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 132 صدایت جزء لاینفکی از زندگیام بود چشمه بود، سایه بود، باد بود شادمانم میکرد، بوی نعنا بود 2 10 مبینا 1403/8/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 52 0 1 Fati Hassanpour 1404/2/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 27 هیچگاه شاه نبودهام و نمیخواهم باشم اما این احساس پاک که تو در دستهایم خفته ای چونان مرواریدی درشت در کفم مرا به توهم میاندازد که پادشاهی از پادشاهان روسام یا خسرو انوشیروان 0 7 Fati Hassanpour 1404/2/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 35 اگر هویتم را بخواهند چشمان تورا نشانشان میدهم،معشوقه من! و آنها مرا رها میکنند و اجازهٔ عبور میدهند چرا که میدانند سفر کردن در سرزمین چشمانت حق تمام ساکنان دنیاست 0 6 Fati Hassanpour 1404/2/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 13 بدون شک عشق سراسیمگی و اضطرابی شگفتانگیز است اما جالب تر از آن آتشی است که بر دفترهایمان میزند و خاکستری است که بر انگشتانمان به جای میگذارد. 0 3 Fati Hassanpour 1404/3/10 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 105 اگر به مردی برخوردی که میتوانست هر ذرهای از ذرات وجودت را به شعر بدل کند، اگر مردی را دیدی که چون من وادارَت کند با شعر تن بشویی، با شعر سرمه بکشی و با شعر موهایت را شانه کنی، در آن روز از تو میخواهم بی هیچ تردیدی با او بروی اهمیتی ندارد مال من نباشی یا مال او باشی مهم این است از آنِ شعر باشی. 0 8 Fati Hassanpour 1404/2/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 23 هنگامی که تورا گفتم: ((دوستت دارم)) میدانستم الفبایی تازه میسازم در شهری که خواندن نمیداند و شعر میخوانم در سالنی خالی و شراب در جام کسانی میریزم که مستی را نمیفهمند. 0 6 فاطمه زهرا صفائی 1404/5/7 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 23 0 2 فاطمه زهرا صفائی 1404/5/7 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 33 عشق تو مرا به سرزمین سرگشتگی کشاند بر من هجوم آورد ... غافلگیرم کرد در حالی که من روی چمدانهایم نشسته بودم در انتظار قطار زمان قطار را از یاد بردم و زمان را و با تو به سرزمینی ناشناخته سفر کردم. 0 3 فاطمه زهرا صفائی 1404/5/9 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 37 0 2 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 13 بدون شک عشق سراسیمگی و اضطرابی شگفت انگیز است اما جالب تر از آن آتشیست که بر دفترهایمان میزندو خاکستریست که بر انگشتانمان جای میگذارد. 0 8 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 23 وقتی عاشقت شدم میخواستم در حرمسراها را بشکنم و زنان را از چنگال مردان رها کنم هنگامی که تو را گفتم دوستت دارم 0 4 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 24 زمانی که تصمیم گرفتم آخرین شاه را بکشم و دولت عشق را آباد کنم و تو را ملکه بخوانم میدانستم تنها گنجشکان همراه من خواهند بود. 0 3 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 21 زمانی که بارانیات را دراوردی و مقابلم نشستی به سان پروانه ای که لباسهای تابستاناش را در چمدان دارد فهمیدم کودکان بر حق بودند زنان بر حق بودند مردان بر حق بودند تو به سان عسل، خوشطمع به سان الماس، خالش و مانند شب قدر حیرت آور بودی. 0 3 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 35 اگر هویتم را بخواهند چشمان تو را نشانشان میدهم، معشوقه من و آنها مرا رها میکنند و اجازه عبور میدهند چرا که میدانند سفر کردن در سرزمین چشمانت حق تمام ساکنان دنیاست. 2 2 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 56 زمانی که میشنوم مردان با حرارت از تو سخن میگویند و زنان با خشم پی میبرم چقدر زیبایی. 0 8
بریدههای کتاب صد نامه عاشقانه Fati Hassanpour 1404/2/30 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 85 دست به دامن خدا میشوم تا زمستان را از یاد ببرد. چرا که نمیدانم پس از تو، زمستان را چگونه سر کنم. 0 12 Fati Hassanpour 1404/3/10 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 114 ساده بودم آنگاه که فکر میکردم تو را پشت سرم رها کردهام. هر چمدانی را که میگشایم تو را مییابم. هر پیراهنی که به تن میکنم بوی تو را میدهد. به هر نمایشی میروم،تو بر صندلی مجاورم نشستهای. پس کی؟ کی از دست تو رها میشوم؟ ای همسفرِ سفرهای من و ای همراهِ کوچ های من 0 6 Fati Hassanpour 1404/2/30 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 97 وقتی که همراه منی دوست دارم تمام چراغ قرمزها را رد کنم شوری کودکانه دارم برای ارتکاب میلیونها تخلف و میلیونها حماقت. 0 12 Fati Hassanpour 1404/3/12 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 136 از بیروت میپرسی،از خیابانها،میدانها، قهوهخانهها و رستورانهایش از بندرش و کشتی های بخار اما همهی اینها در چشمانِ توست چشم ببندی اگر، بیروت گم میشود. و من چرا از شهرها و سرزمینها حرف میزنم؟ تو شهر منی. چهره ات وطن من است صدایت وطن من است و گودی دستهای کوچکت، سرزمین من. در این شهر زاده شدهام و در این شهر میخواهم بمیرم. 0 8 Fati Hassanpour 1404/3/12 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 132 صدایت جزء لاینفکی از زندگیام بود چشمه بود، سایه بود، باد بود شادمانم میکرد، بوی نعنا بود 2 10 مبینا 1403/8/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 52 0 1 Fati Hassanpour 1404/2/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 27 هیچگاه شاه نبودهام و نمیخواهم باشم اما این احساس پاک که تو در دستهایم خفته ای چونان مرواریدی درشت در کفم مرا به توهم میاندازد که پادشاهی از پادشاهان روسام یا خسرو انوشیروان 0 7 Fati Hassanpour 1404/2/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 35 اگر هویتم را بخواهند چشمان تورا نشانشان میدهم،معشوقه من! و آنها مرا رها میکنند و اجازهٔ عبور میدهند چرا که میدانند سفر کردن در سرزمین چشمانت حق تمام ساکنان دنیاست 0 6 Fati Hassanpour 1404/2/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 13 بدون شک عشق سراسیمگی و اضطرابی شگفتانگیز است اما جالب تر از آن آتشی است که بر دفترهایمان میزند و خاکستری است که بر انگشتانمان به جای میگذارد. 0 3 Fati Hassanpour 1404/3/10 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 105 اگر به مردی برخوردی که میتوانست هر ذرهای از ذرات وجودت را به شعر بدل کند، اگر مردی را دیدی که چون من وادارَت کند با شعر تن بشویی، با شعر سرمه بکشی و با شعر موهایت را شانه کنی، در آن روز از تو میخواهم بی هیچ تردیدی با او بروی اهمیتی ندارد مال من نباشی یا مال او باشی مهم این است از آنِ شعر باشی. 0 8 Fati Hassanpour 1404/2/25 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 23 هنگامی که تورا گفتم: ((دوستت دارم)) میدانستم الفبایی تازه میسازم در شهری که خواندن نمیداند و شعر میخوانم در سالنی خالی و شراب در جام کسانی میریزم که مستی را نمیفهمند. 0 6 فاطمه زهرا صفائی 1404/5/7 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 23 0 2 فاطمه زهرا صفائی 1404/5/7 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 33 عشق تو مرا به سرزمین سرگشتگی کشاند بر من هجوم آورد ... غافلگیرم کرد در حالی که من روی چمدانهایم نشسته بودم در انتظار قطار زمان قطار را از یاد بردم و زمان را و با تو به سرزمینی ناشناخته سفر کردم. 0 3 فاطمه زهرا صفائی 1404/5/9 صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 37 0 2 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 13 بدون شک عشق سراسیمگی و اضطرابی شگفت انگیز است اما جالب تر از آن آتشیست که بر دفترهایمان میزندو خاکستریست که بر انگشتانمان جای میگذارد. 0 8 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 23 وقتی عاشقت شدم میخواستم در حرمسراها را بشکنم و زنان را از چنگال مردان رها کنم هنگامی که تو را گفتم دوستت دارم 0 4 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 24 زمانی که تصمیم گرفتم آخرین شاه را بکشم و دولت عشق را آباد کنم و تو را ملکه بخوانم میدانستم تنها گنجشکان همراه من خواهند بود. 0 3 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 21 زمانی که بارانیات را دراوردی و مقابلم نشستی به سان پروانه ای که لباسهای تابستاناش را در چمدان دارد فهمیدم کودکان بر حق بودند زنان بر حق بودند مردان بر حق بودند تو به سان عسل، خوشطمع به سان الماس، خالش و مانند شب قدر حیرت آور بودی. 0 3 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 35 اگر هویتم را بخواهند چشمان تو را نشانشان میدهم، معشوقه من و آنها مرا رها میکنند و اجازه عبور میدهند چرا که میدانند سفر کردن در سرزمین چشمانت حق تمام ساکنان دنیاست. 2 2 Zahra Sarmadi دیروز صد نامه عاشقانه نزار قبانی 3.6 5 صفحۀ 56 زمانی که میشنوم مردان با حرارت از تو سخن میگویند و زنان با خشم پی میبرم چقدر زیبایی. 0 8