بریدههای کتاب شهربازی Zahra 1403/10/8 شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 175 خانوم شاپ لو گفت : نمی دونم چرا مردم با استفاده از مذهب میخوان به هم صدمه بزنن. دنیا همین جوری پر از درد و رنجه . قرار بود مذهب انسان رو به آرامش برسونه. 0 8 کیمیا 7 روز پیش شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 31 گاهی به فکر خودکشی میافتادم. چیز مهمی نبود. فقط تصورات مردی جوان با قلب شکستهاش بود... البته، این چیزی است که بعد از سال ها به خودم می گویم. که میداند؟ وقتی صحبت از گذشته باشد، هرکسی میتواند داستان تخیلی بنویسد. 0 0 روانشناس آدمخوار (سهند) 1403/9/23 شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 102 0 22 کیمیا 4 روز پیش شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 265 همیشه روزی از راه میرسد که آخرین روز خوشگذرانیات باشد. وقتی ببینی تاریکی راهش را به طرفت باز کرده و محاصرهات میکند، به چیزی چنگ میاندازی که خوشحالت می کند. با تمام وجود به آن خوشحالی کوچک چنگ میاندازی. 0 0 Zahra 1403/10/8 شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 143 آن سال، سالی بود که باید تنهایی را در آغوش میگرفتم. 0 6
بریدههای کتاب شهربازی Zahra 1403/10/8 شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 175 خانوم شاپ لو گفت : نمی دونم چرا مردم با استفاده از مذهب میخوان به هم صدمه بزنن. دنیا همین جوری پر از درد و رنجه . قرار بود مذهب انسان رو به آرامش برسونه. 0 8 کیمیا 7 روز پیش شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 31 گاهی به فکر خودکشی میافتادم. چیز مهمی نبود. فقط تصورات مردی جوان با قلب شکستهاش بود... البته، این چیزی است که بعد از سال ها به خودم می گویم. که میداند؟ وقتی صحبت از گذشته باشد، هرکسی میتواند داستان تخیلی بنویسد. 0 0 روانشناس آدمخوار (سهند) 1403/9/23 شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 102 0 22 کیمیا 4 روز پیش شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 265 همیشه روزی از راه میرسد که آخرین روز خوشگذرانیات باشد. وقتی ببینی تاریکی راهش را به طرفت باز کرده و محاصرهات میکند، به چیزی چنگ میاندازی که خوشحالت می کند. با تمام وجود به آن خوشحالی کوچک چنگ میاندازی. 0 0 Zahra 1403/10/8 شهربازی استیون کینگ 4.0 6 صفحۀ 143 آن سال، سالی بود که باید تنهایی را در آغوش میگرفتم. 0 6