بریده‌های کتاب یک شب فاصله

چشم ها نگاه می‌کنند اما این ذهن است که می بیند.

" شگفت انگیز ترین چیز درباره جوانی این است که آدم می‌تواند به هر شرایطی عادت کند "

<< جایی که کتاب ها را می سوزانند ، در نهایت آدم ها را هم خواهند سوزاند.>>

" کتاب آدم ها را به فکر وا می دارد "

زندگی هر چه به سر آدم بیاورد، هرقدر هم که عجیب باشد، به زودی برای آدم عادی می‌شود، تا حدی که دیگر دیوانگی هم بنظر طبیعی می‌رسد؛ طوری که انگار درستش این بوده که همه‌چیز برعکس آنی باشد که هست.

تا كفشى را نپوشى، نمی فهمى كجايش پايت را ﻣﻰزند.

حتى وقتى كه دلت می خواهد بروى، باز هم لحظه ی خداحافظى غم انگيز است.

آغاز کردن هنر نیست، ادامه دادن هنر است.

كار درست را بكن، نه كارى را كه خوشايند ديگران است. . فرانتس كافكا.

فکر خطرناک وجود ندارد؛ خود فکر کردن است که خطرناک است.

چشم ها نگاه میکنند اما این ذهن است که می بیند.

هر کاری در جهان تنها با امید ممکن میشود. مارتین لوتِر، کشیش آلمانی

فقط یک نفر بود که شرایط من را عوض کند.( من).

شاید به شام نرسیم ولی به دسر می رسیم😂🌱

نه. من ناامید نشده بودم. این کلمه‌ درستی نبود. امید من از دست نرفته بود.. نمی‌خواستم زحمت دوباره به دست آوردنش به گردنم بیفتد.

<<چیزی به نام آزادیِ نسبی وجود ندارد ؛ یا کاملاً آزادی ، یا اصلاً آزاد نیستی. >>

" حتی وقتی که دلت می خواهد بروی ، باز هم لحظه خداحافظی غم انگیز است"

"خیلی ها دستی که نمی توانند قطع کنند ، می بوسند"

<<از پس دشمنانم بر می‌آیم ، خداوند مرا از شر دوستان در امان بدارد.>>