بریده‌های کتاب دیوانگی در بروکلین

هرگز نباید نیروی کتاب را دست کم گرفت.

حذف نام هرکس از کتاب آدمهای زنده بسیار آسان است.

دلم میخواست به دو قسمت تقسیم میشدم و خودم از خودم قدردانی میکردم.

بعضی چیزها همان اند که هستند و آدم چاره آب پذیرفتن‌شان ندارد.

بچه داشتن آدم را از همه جهت تسلی می‌دهد, به غیر از بچه داشتن.

من میشه آدم‌های کلاهبردار را جالب می‌یابم البته نمی‌شود به دوستی‌شان اعتماد کرد، اما به این فکر کن که زندگی بدون آنها قدر خسته کننده می‌شود.

همیشه شیفته کتاب بودم. خواندن مرا به آزادی می رساند، تسلی می داد و به طرزی دلخواه برمی انگیخت: خواندن برای لذت بردن، برای آن آرامش زیبایی که وقتی پژواک کلمات آدم دیگری را در ذهن‌ می شنویم در آن فرو می رویم...

آدم نباید بگذارد کس دیگری به جای خودش تصمیم بگیرد، ولو اینکه به او اعتماد داشته باشد و باور کند که او بهتر میداند.

از ۲۵ سالگی همه مردم همسن اند.

اشتیاق به تقلب در همه وجود دارد و به محض اینکه کسی مزه‌اش را بچشد ، معالجه‌اش ناممکن می‌شود. هیچ چیز اغوا کننده‌تر از پول یا مفت نیست!

من از کتاب هیچ نمیدانم، من خطای خلقتم...

همیشه شیفته‌ی کتاب بودم. خواندن مرا به آزادی می‌رساند.

دنیای پیرامون ما چه به سرعت تغییر می‌کند، با چه سرعتی یک مشکل جایگزین مشکل دیگری می‌شود، به طوری که لحظه‌ای بیشتر فرصت نداریم بابت پیروزی‌ها به خود تبریک بگوییم.

وقتی کسی این شانس را دارد که در ماجرایی زندگی کند و در دنیایی خیالی به سر ببرد، دردهای دنیای واقعی ناپدید می‌شوند. تا وقتی حکایت ادامه یابد واقعیت وجود نخواهد داشت !

آدم های شیاد و کلاهبردار بر دنیا حکومت میکنند.

بیکاری باعث فکر کردن می‌شود و فکر کردن ممکن است خطرناک باشد.