بریده‌های کتاب چیزهای شکننده

همه ما هیولا هستیم ،نه؟. هیولاهای باشکوه که توی مرداب جهل تلو‌تلو میخورن...

نوامبر:داستان های تورو دوست دارم.مال من همیشه زیادی تاریکه. اکتبر:فکر نمی‌کنم.فقط قضیه اینه که شب‌های تو دراز‌ترن و به گرمی من نیستی. نوامبر:وقتی اینجوری بهش نگاه می کنی حس بهتری بهم میده .به نظرم نمیتونیم چیزی رو که هستیم عوض کنیم. برادرش گفت:به این میگن روحیه. و همینطور که از آتش نیم سوخته نارنجی رنگ دور می‌شدند دست هم را گرفتند، درحالی که داستان هایشان را با خودشان به تاریکی می‌بردند.

خیلی چیزها توی این شهر هستن که میتونن بهت آسیب بزنن، ولی مرده ها باهات کاری ندارن.آدمای زنده اذیتت میکنن.خیلی بد اذیتت میکنن.

قضیه این نیست که باور رایج چیه، قضیه اینه که حقیقت چیه.

بعضی ها مثل همون چیزی هستن که هستن؛وبعضی ها اون چیزی که به نظر می‌رسن نیستن؛و بعضی ها فقط اون چیزی هستن که ظاهرا باید باشن.این رو یادت باشه،خوب هم یادت باشه.

گفته اند ضربه بال‌های یک پروانه به وقتش می‌تواند در اقیانوس طوفان به پا کند. قلب ها گرچه می‌شکنند ولی سخت ترین ماهیچه ها هستند و می‌توانند تمام عمر هفتاد بار در دقیقه بتپند و به طور ترسناکی در همین مسیر ضعیف و ضعیف تر بشوند. حتی رویاها،این شکننده ترین و نامرئی ترین چیزها، ثابت کرده اند بسیار جان سخت هستند و به سادگی از بین نمی‌روند.

رویا در بیداری از طلا به برگ،از ابریشم به تار عنکبوت تغییر شکل می‌دهد.

بالاخره چیزهای شکننده زیادی وجود دارند.آدم‌ها خیلی ساده میشکنند و همینطور رویاها و قلب‌ها.