بریدههای کتاب آذرگان: سرگذشت آب و آتش niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 10 اگر مردم به رفاه عادت کنن با کوچک ترین لغزشی در کشور مقابل پادشاه می ایستن. 0 5 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 10 بر مردم گرسنه راحت تر میشه پادشاهی کرد. 0 7 کوثر فیروزآبادی 1402/8/12 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 442 _میتونم درخواستی از شهبانو زند داشته باشم؟ اگر پاهایم تا به حال سرد بودند،حالا یخ می شوند.لبانم نیز یخ می شوند.نه می توانم پاسخی دهم و نه می توانم تکان بخورم.شاهزاده کاووس ادامه می دهد: _پس از مرگ من،مقابل دربار از خسرو بپرسید برادر کشی آسون بود.لذت بخش چطور.لذت بخش هم بود._مکث می کند._امیدوارم در جهان دیگه پاسخت رو بشنوم خسرو. پوریا می پرسد: _تموم شد؟ پاسخی نمی شنوم.سکوت.سکوتی ترسناک که طعم مرگ دارد.بعید می دانم تا به حال طعم مرگ را چشیده باشم.اما تنها همین عبارت در ذهنم می نشیند.صدای شمشیر را می شنوم.صدای شمشیری که به پوست و گوشت و استخوان می خورد و در آخر پایین می آید و حالا بوی خون...بوی خون شاهزاده کاووس... 0 0 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 10 -گفتی میخوای تنها باشی -میخوام با تو تنها باشم 0 6 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 10 همیشه بخند دایانا مهم نیست به چی فقط... بخند که وقتی میخندی همه چیز تو قلبم سر جاشه. 0 4
بریدههای کتاب آذرگان: سرگذشت آب و آتش niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 10 اگر مردم به رفاه عادت کنن با کوچک ترین لغزشی در کشور مقابل پادشاه می ایستن. 0 5 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 10 بر مردم گرسنه راحت تر میشه پادشاهی کرد. 0 7 کوثر فیروزآبادی 1402/8/12 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 442 _میتونم درخواستی از شهبانو زند داشته باشم؟ اگر پاهایم تا به حال سرد بودند،حالا یخ می شوند.لبانم نیز یخ می شوند.نه می توانم پاسخی دهم و نه می توانم تکان بخورم.شاهزاده کاووس ادامه می دهد: _پس از مرگ من،مقابل دربار از خسرو بپرسید برادر کشی آسون بود.لذت بخش چطور.لذت بخش هم بود._مکث می کند._امیدوارم در جهان دیگه پاسخت رو بشنوم خسرو. پوریا می پرسد: _تموم شد؟ پاسخی نمی شنوم.سکوت.سکوتی ترسناک که طعم مرگ دارد.بعید می دانم تا به حال طعم مرگ را چشیده باشم.اما تنها همین عبارت در ذهنم می نشیند.صدای شمشیر را می شنوم.صدای شمشیری که به پوست و گوشت و استخوان می خورد و در آخر پایین می آید و حالا بوی خون...بوی خون شاهزاده کاووس... 0 0 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 10 -گفتی میخوای تنها باشی -میخوام با تو تنها باشم 0 6 niyayesh 1403/11/15 آذرگان: سرگذشت آب و آتش بهار برادران 3.8 8 صفحۀ 10 همیشه بخند دایانا مهم نیست به چی فقط... بخند که وقتی میخندی همه چیز تو قلبم سر جاشه. 0 4