بریدههای کتاب دل تاریکی مهدی حیدری 1404/1/23 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 114 چطور میتوانید در تصور بیاورید که آدمیزاده را پاهای از سلسله رستهاش تا کدام عرصه از عرصههای دورانهای بدوی میکشاند؟ آنهم از مسیر تنهایی - تنهایی مطلقی که از وجود پاسبان خالی است - از مسیر سکوت - سکوت مطلقی که صدای هشداردهنده همسایه مهربانی که زبان حال افکار عمومی است به گوش نمیرسد. 0 1 مهدی حیدری 1404/1/23 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 150 من با مرگ کشتی گرفتهام.[...] گود آن عرصه خاکستری نامحسوسی است. نه چیزی زیر پاست، نه چیزی دوروبر، نه تماشاگری، نه هلهلهای، نه افتخاری، نه آرزوی بزرگ پیروزی، نه ترس بزرگ شکست. فضای آن هم فضای ناسالمی است که از شور و هیجان تهی و از دودلی آکنده است و آدم نه چندان اعتقادی به حق خودش دارد و نه به حق حریفش. اگر حکمت غایی چنین بوده باشد، آن وقت زندگی معمایی است بسی بزرگتر از آنچه ما خیال میکنیم. 0 2 مهدی حیدری 1404/1/22 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 80 کار را خوش ندارم - هیچکس خوش ندارد - منتها چیزی در کار هست که خوش دارم، - فرصت برای شناختن خویش. واقعیت وجود آدم، برای خودش، نه برای دیگران - چیزی که دیگران هرگز نمیتوانند بدانند. 0 1 مهدی حیدری 1404/1/22 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 91 ما آوارگانی بودیم بر روی زمینی ماقبل تاریخی، زمینی که شکل و شمایل سیارهای ناشناختهای را داشت. اگر میخواستیم، میتوانستیم خودمان را به صورت نخستین آدمهایی در تصور بیاوریم که وارث مردهریگ نفرین گشتهای شدهاند و به قیمت عذاب سخت و رنج فراوان به دستشان میرسد. 0 2 مهدی حیدری 1404/1/21 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 41 تنها چیزی که برای فتح لازم است، قدرت حیوانی است. کسی هم که چنین قدرتی داشته باشد، جای نازیدن ندارد، چون قدرتش عارضهای است که از ضعف دیگران ناشی شده است. 0 1
بریدههای کتاب دل تاریکی مهدی حیدری 1404/1/23 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 114 چطور میتوانید در تصور بیاورید که آدمیزاده را پاهای از سلسله رستهاش تا کدام عرصه از عرصههای دورانهای بدوی میکشاند؟ آنهم از مسیر تنهایی - تنهایی مطلقی که از وجود پاسبان خالی است - از مسیر سکوت - سکوت مطلقی که صدای هشداردهنده همسایه مهربانی که زبان حال افکار عمومی است به گوش نمیرسد. 0 1 مهدی حیدری 1404/1/23 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 150 من با مرگ کشتی گرفتهام.[...] گود آن عرصه خاکستری نامحسوسی است. نه چیزی زیر پاست، نه چیزی دوروبر، نه تماشاگری، نه هلهلهای، نه افتخاری، نه آرزوی بزرگ پیروزی، نه ترس بزرگ شکست. فضای آن هم فضای ناسالمی است که از شور و هیجان تهی و از دودلی آکنده است و آدم نه چندان اعتقادی به حق خودش دارد و نه به حق حریفش. اگر حکمت غایی چنین بوده باشد، آن وقت زندگی معمایی است بسی بزرگتر از آنچه ما خیال میکنیم. 0 2 مهدی حیدری 1404/1/22 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 80 کار را خوش ندارم - هیچکس خوش ندارد - منتها چیزی در کار هست که خوش دارم، - فرصت برای شناختن خویش. واقعیت وجود آدم، برای خودش، نه برای دیگران - چیزی که دیگران هرگز نمیتوانند بدانند. 0 1 مهدی حیدری 1404/1/22 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 91 ما آوارگانی بودیم بر روی زمینی ماقبل تاریخی، زمینی که شکل و شمایل سیارهای ناشناختهای را داشت. اگر میخواستیم، میتوانستیم خودمان را به صورت نخستین آدمهایی در تصور بیاوریم که وارث مردهریگ نفرین گشتهای شدهاند و به قیمت عذاب سخت و رنج فراوان به دستشان میرسد. 0 2 مهدی حیدری 1404/1/21 دل تاریکی جوزف کنراد 4.1 6 صفحۀ 41 تنها چیزی که برای فتح لازم است، قدرت حیوانی است. کسی هم که چنین قدرتی داشته باشد، جای نازیدن ندارد، چون قدرتش عارضهای است که از ضعف دیگران ناشی شده است. 0 1