بریدههای کتاب خردم کن mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 119 من چشمات رو هرجای دنیا باشن میشناسم. 0 1 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 91 نجوا می کند:《زندگی سرد و غم انگیزه.گاهی باید یاد بگیری اول شلیک کنی.》 0 1 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 185 امروز بارانی است،آسمان هم به حالمان گریه می کند. 0 3 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 110 تو مدت ها سعی کردی کسی باشی که نیستی و فرقی نمی کرد هرکاری می کردی اون حرومزاده ها هیچ وقت راضی نبودند.اون ها هیچ وقت قانع نمیشدند.اون ها هیچ وقت عین خیالشون نبود. 0 1 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 108 چانه ام را محکم میگیرد.:《وقتی عصبانی می شی خیلی بامزه می شی.》 0 1 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 61 من زندگی ام را لابه لای صفحات کتاب سپری کرده ام. در نبود ارتباط انسانی با شخصیت های کاغذی پیوندی نزدیک داشتم.در خلال داستان های بافته در تارو پود تاریخ عشق و شکست را زندگی کردم.با آن ها نوجوانی را تجربه کردم.دنیای من شبکه درهم تنیده ای از کلمات است،عضو را به عضو،استخوان را به زردپی،و افکار و تصاویر را بهم متصل کرده است.وجود من مشتکل از حروف است،شخصیتی که با جملات خلق شده،ساخته و پرداخته ی تخیلات داستانی است. 0 0 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 12 قطره های باران تنها به یاد می آورند که قلب ابرها می تپد.قلب من هم می تپد. 0 3 معشوقه شاملو؛ 1403/11/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 174 0 1 کتابخورِ گمشده؛ 1403/7/22 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 23 0 5
بریدههای کتاب خردم کن mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 119 من چشمات رو هرجای دنیا باشن میشناسم. 0 1 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 91 نجوا می کند:《زندگی سرد و غم انگیزه.گاهی باید یاد بگیری اول شلیک کنی.》 0 1 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 185 امروز بارانی است،آسمان هم به حالمان گریه می کند. 0 3 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 110 تو مدت ها سعی کردی کسی باشی که نیستی و فرقی نمی کرد هرکاری می کردی اون حرومزاده ها هیچ وقت راضی نبودند.اون ها هیچ وقت قانع نمیشدند.اون ها هیچ وقت عین خیالشون نبود. 0 1 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 108 چانه ام را محکم میگیرد.:《وقتی عصبانی می شی خیلی بامزه می شی.》 0 1 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 61 من زندگی ام را لابه لای صفحات کتاب سپری کرده ام. در نبود ارتباط انسانی با شخصیت های کاغذی پیوندی نزدیک داشتم.در خلال داستان های بافته در تارو پود تاریخ عشق و شکست را زندگی کردم.با آن ها نوجوانی را تجربه کردم.دنیای من شبکه درهم تنیده ای از کلمات است،عضو را به عضو،استخوان را به زردپی،و افکار و تصاویر را بهم متصل کرده است.وجود من مشتکل از حروف است،شخصیتی که با جملات خلق شده،ساخته و پرداخته ی تخیلات داستانی است. 0 0 mahyas 1404/3/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 12 قطره های باران تنها به یاد می آورند که قلب ابرها می تپد.قلب من هم می تپد. 0 3 معشوقه شاملو؛ 1403/11/26 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 174 0 1 کتابخورِ گمشده؛ 1403/7/22 خردم کن 4.1 6 صفحۀ 23 0 5