بریدههای کتاب میلیشیا مغربی 1402/3/13 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 آدم گاهی اوقات دلش میخواهد خودش را فریب بدهد. با خودش میگوید: امتحانش که ضرر نداره. 0 13 maryam torabi 1403/9/12 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 157 چایی وقتی چاییه که یکی بشینه پابه پات، دل بده به حرفت. 0 2 مغربی 1402/3/7 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 اولاد مثل در مسجد میمونه، نه میشه کند انداخت دور، نه میشه اتش زد، باید سوخت و ساخت. 0 0 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 113 عزیز من! لیلای شبهای بیقراری کامران! 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 171 زبان شاید بتواند حقیقت را پنهان کند، اما چشم نمیتواند. 0 4 انسیه ارشی 1402/4/17 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 بعد به روزبه گوشزد کرد: عطا نباید چیزی از این ماجرا بدونه؛ این یک دستوره... تو کی میخوای خودتو نشون بدی؟!... قدم اول رو باید خودت برداری،نه من، نه عطا، نه هیچکس دیگه نمیتونیم کاری برات بکنیم... تو میتونی روزبه.... ایجور بچه های مردم رو گول میزنن و میبرنشون تو مسیر تباهی 0 2 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 112 لیلای من! هر بار اینطور صدایت میکردم و لبخند میزدی، میفهمیدم تار و پود دلت تکان خورده. بند دلت بند بود با آهنگ صدایم و بند دلم اسیر ظرافت زنانگیِ تو. 0 3 مغربی 1402/3/9 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 عزیز من، کودکانگی هایت را به هیچ دلیل و بهانه ای رها نکن که میشکنی کودک بمان، شادمان بتاز، تجربه کن، ازاد باش. زندگی را این چنین در مشتت بگیر. نگذار زبری روزگار لطافت روحت را خش بیندازد. 0 1 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 116 این روزها دورم از تو؛ عکست ولی از من جدا نمیشود. 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 112 روزها زیاد نمیدیدمت، اما شبها؛ شبها مرا عاشق تو میکرد. از من بپرسی، شب است که عاشق را میسازد، نه روز. جادویی در شب پنهان است که در روز خودش را مخفی میکند. 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 168 شبهای زمستان بلند بود و شبهای تابستان کوتاه؛ اما شبهای عطا همیشه بلند بود. تنهایی همه چیز را کش میآورد. 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 70 زن باشی و دلت بلرزد و نفهمی؟! ممکن نیست. 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 64 -آدمها هزار رنگ دارند و هزار چهره. نمیشه بهشون اعتماد کنی اما حیوونها اینجوری نیستن. اهلی که بشن ، تاهمیشه باهات میمونن! 0 3 انسیه ارشی 1402/4/25 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 169 کامران نه سر تکان داد، نه پلک خواباند، نه حتی گوشه لبش را برای لبخندی بالا داد. هنوز فشار دست عطا را زیر گلویش حس میکرد و از وحشی بازی او دلگیر بود و پژمرده. حس کسی را داشت که شب تا صبح پای دیگ کفچه زده و منتظر شنیدن به به و چه چه است، اما توی ظرفش تف میکنند. زبان گفتن که نداشت؛ ولی قیافهاش داد میزد مکدر است و غمگین. 1 15 محمد صالحی 1402/3/18 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 خدای مهربان من، قلبم را آرام کن و استوار. بگذار سربلند بمانم، اگر و فقط اگر تو بخواهی، می شود. یقین دارم 0 1 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 63 خمیر مایه همان است؛ همه از یک گِل سرشته شدهایم، اما داستان هر کداممان، جهان هر کداممان، زمین تا آسمان با جهان دید آن دیگری تفاوت دارد. 0 3
بریدههای کتاب میلیشیا مغربی 1402/3/13 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 آدم گاهی اوقات دلش میخواهد خودش را فریب بدهد. با خودش میگوید: امتحانش که ضرر نداره. 0 13 maryam torabi 1403/9/12 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 157 چایی وقتی چاییه که یکی بشینه پابه پات، دل بده به حرفت. 0 2 مغربی 1402/3/7 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 اولاد مثل در مسجد میمونه، نه میشه کند انداخت دور، نه میشه اتش زد، باید سوخت و ساخت. 0 0 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 113 عزیز من! لیلای شبهای بیقراری کامران! 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 171 زبان شاید بتواند حقیقت را پنهان کند، اما چشم نمیتواند. 0 4 انسیه ارشی 1402/4/17 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 بعد به روزبه گوشزد کرد: عطا نباید چیزی از این ماجرا بدونه؛ این یک دستوره... تو کی میخوای خودتو نشون بدی؟!... قدم اول رو باید خودت برداری،نه من، نه عطا، نه هیچکس دیگه نمیتونیم کاری برات بکنیم... تو میتونی روزبه.... ایجور بچه های مردم رو گول میزنن و میبرنشون تو مسیر تباهی 0 2 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 112 لیلای من! هر بار اینطور صدایت میکردم و لبخند میزدی، میفهمیدم تار و پود دلت تکان خورده. بند دلت بند بود با آهنگ صدایم و بند دلم اسیر ظرافت زنانگیِ تو. 0 3 مغربی 1402/3/9 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 عزیز من، کودکانگی هایت را به هیچ دلیل و بهانه ای رها نکن که میشکنی کودک بمان، شادمان بتاز، تجربه کن، ازاد باش. زندگی را این چنین در مشتت بگیر. نگذار زبری روزگار لطافت روحت را خش بیندازد. 0 1 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 116 این روزها دورم از تو؛ عکست ولی از من جدا نمیشود. 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 112 روزها زیاد نمیدیدمت، اما شبها؛ شبها مرا عاشق تو میکرد. از من بپرسی، شب است که عاشق را میسازد، نه روز. جادویی در شب پنهان است که در روز خودش را مخفی میکند. 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 168 شبهای زمستان بلند بود و شبهای تابستان کوتاه؛ اما شبهای عطا همیشه بلند بود. تنهایی همه چیز را کش میآورد. 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 70 زن باشی و دلت بلرزد و نفهمی؟! ممکن نیست. 0 3 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 64 -آدمها هزار رنگ دارند و هزار چهره. نمیشه بهشون اعتماد کنی اما حیوونها اینجوری نیستن. اهلی که بشن ، تاهمیشه باهات میمونن! 0 3 انسیه ارشی 1402/4/25 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 169 کامران نه سر تکان داد، نه پلک خواباند، نه حتی گوشه لبش را برای لبخندی بالا داد. هنوز فشار دست عطا را زیر گلویش حس میکرد و از وحشی بازی او دلگیر بود و پژمرده. حس کسی را داشت که شب تا صبح پای دیگ کفچه زده و منتظر شنیدن به به و چه چه است، اما توی ظرفش تف میکنند. زبان گفتن که نداشت؛ ولی قیافهاش داد میزد مکدر است و غمگین. 1 15 محمد صالحی 1402/3/18 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 1 خدای مهربان من، قلبم را آرام کن و استوار. بگذار سربلند بمانم، اگر و فقط اگر تو بخواهی، می شود. یقین دارم 0 1 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/12/2 میلیشیا مریم رمضانی 3.7 11 صفحۀ 63 خمیر مایه همان است؛ همه از یک گِل سرشته شدهایم، اما داستان هر کداممان، جهان هر کداممان، زمین تا آسمان با جهان دید آن دیگری تفاوت دارد. 0 3