بریده‌های کتاب هیچ کس جرئتش را ندارد

در دنیا هیچ چیز غیر ممکن نیست.

مردم ده که تلویزیون هم ندیده بودند به حرف هایش می خندیدند. ولی ما بچه ها آرزو می کردیم که او یک روز این کار را بکند تا ما هم بتوانیم فیلم های سینمایش را تماشا کنیم.

ترس در وجود همه هست . حتماً خود شما هم گاهی وقت ها می ترسید.

نمی دانم چرا ما آدم ها وقتی دیگران را به خاطر ترسو بودنشان مسخره می کنیم، یادمان می رود که قبلاً خودمان بارها و بارها ترسیده ایم و هنوز هم از بعضی چیزها می ترسیم.

شجاعتی که در وجود همه هست. حتی وقتی خیلی می ترسیم، اگر به خودمان یادآوری کنیم که می توانیم شجاع باشیم یک مرتبه نیروی زیادی پیدا می کنیم که هیچ وقت فکرش را هم نمی کردیم.

همیشه فکر می کردم که قهرمان ها فقط در قصه ها می توانند کارهای بزرگ انجام دهند. اژدهایی را بکشند و یک شهر را نجات دهند. شیشه ی عمر دیو را پیدا کنند و با شکستن آن دختری را که زندانی شده ، آزاد کنند.

در زندگی همه ی آدم ها یک روزی پیش می آید که می توانند قهرمان باشند. لازم نیست حتما اژدهایی در کار باشد، هر کس یک روز می تواند کاری کند که باعث نجات دیگران شود.‌ می تواند کاری کند که بگویند او یک قهرمان است.

اگر هرکس برای رسیدن به هدفی تلاش کند، نیروهای پنهانی زیادی وجود دارند که به او کمک می کنند و مشکلات را از سر راهش بر می دارند.

همه ی ما گاهی دل مان می خواهد کاری را انجام دهیم، اما به دنبال بهانه هستیم تا آن کار منطقی تر و درست تر جلوه کند