بریدههای کتاب آفتابگردانهای کور نشر برج 1404/5/27 آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 15 خشونت و درد، خشم و ضعف، با گذشت زمان به هم میآمیزند، در یک آیین بقا، در مناسک شکاری که در آن کسی که میکُشد همان سرودی را سر میدهد که آنکه میمیرد، قربانی و جلادش؛ حالا فقط گویش شمشیر و کلام زخم بر زبانها جاری میشود. 0 18 نشر برج 1404/5/17 آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 35 در نامهای دیگر به اینس، زنی که در اوبیرنا معلم بود، بهشکل رازآلودی از تنهایی صحبت میکند، تنهاییای که او را تبدیل کرده است به یک مرد غارتشده، و همانطور که قبلاً دست به دامان سن خوان د لا كروس میشد، برای گفتن از خودش جملاتی از دیگران وام میگرفت، انگار جرئت نداشت از احساسات خودش بهره بگیرد:«من یک خسته بود هستم، یک خسته خواهد شد و یک خسته است.» در وداع او هیچ شور و شوقی نیست، حتی نشانهی عشقی، فقط نالهای است گنگ، سرزنش دوران معاصرش، مرثیهای برای یک زندگی بدموقع:«وقتی نمانده که نقشهای بکشم چون باقیِ ترسها آیندهام را معلق کردند، اما مطمئن باش که اگر این کار را کرده بودم، تو ستون فقرات نقشهام میبودی.» 0 11 کتابفام 4 روز پیش آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 13 "قلب اگر فکر میکرد از تپش میافتاد" 0 51 کتابفام 3 روز پیش آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 37 "«جوخه»، سکوت، «هدف»، سکوت، «آتش»" 0 1 کتابفام 2 روز پیش آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 71 "و زمان بدون بوسه چقدر کند میگذرد" 0 0
بریدههای کتاب آفتابگردانهای کور نشر برج 1404/5/27 آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 15 خشونت و درد، خشم و ضعف، با گذشت زمان به هم میآمیزند، در یک آیین بقا، در مناسک شکاری که در آن کسی که میکُشد همان سرودی را سر میدهد که آنکه میمیرد، قربانی و جلادش؛ حالا فقط گویش شمشیر و کلام زخم بر زبانها جاری میشود. 0 18 نشر برج 1404/5/17 آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 35 در نامهای دیگر به اینس، زنی که در اوبیرنا معلم بود، بهشکل رازآلودی از تنهایی صحبت میکند، تنهاییای که او را تبدیل کرده است به یک مرد غارتشده، و همانطور که قبلاً دست به دامان سن خوان د لا كروس میشد، برای گفتن از خودش جملاتی از دیگران وام میگرفت، انگار جرئت نداشت از احساسات خودش بهره بگیرد:«من یک خسته بود هستم، یک خسته خواهد شد و یک خسته است.» در وداع او هیچ شور و شوقی نیست، حتی نشانهی عشقی، فقط نالهای است گنگ، سرزنش دوران معاصرش، مرثیهای برای یک زندگی بدموقع:«وقتی نمانده که نقشهای بکشم چون باقیِ ترسها آیندهام را معلق کردند، اما مطمئن باش که اگر این کار را کرده بودم، تو ستون فقرات نقشهام میبودی.» 0 11 کتابفام 4 روز پیش آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 13 "قلب اگر فکر میکرد از تپش میافتاد" 0 51 کتابفام 3 روز پیش آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 37 "«جوخه»، سکوت، «هدف»، سکوت، «آتش»" 0 1 کتابفام 2 روز پیش آفتابگردانهای کور آلبرتو مندس 4.3 1 صفحۀ 71 "و زمان بدون بوسه چقدر کند میگذرد" 0 0