بریدههای کتاب شهریار (مجموعه غزلیات) دیبا 1403/8/17 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 43 نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت 0 1 دیبا 1403/8/17 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 51 متاع دلبری و حال دل سپردن نیست وگرنه پیر از عاشقی نپرهیزد 0 0 دیبا 1403/8/20 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 88 ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنودم آن که میخواست برویم در دولت بگشاید با که گویم که در خانه به رویش نگشودم 0 0 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 91 یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم 0 1 دیبا 1403/8/15 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 33 فلک همیشه به کام یکی نمیگردد که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست بیا که پرده پاییز خاطرات انگیز گشوده اند و عجب لوح عبرتست ای دوست 0 0 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 118 در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا روزی وفا کنی که نیاید به کار من 0 1 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 111 از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران 0 1 دیبا 1403/8/20 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 87 چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم 0 1 دیبا 1403/8/17 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 34 کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست 0 27 دیبا 1403/8/20 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 85 برو ای ترک که ترک ستمگر کردم حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران ساده دل من که قسم های تو باور کردم به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم زیر سر بالش دیباست تو را کی دانی که من از خار و خس بادیه بستر کردم در و دیوار به حال دل من زار گریست هر کجا نالهٔ ناکامی خود سر کردم در غمت داغ پدرم دیدم و چون در یتیم اشک ریزان هوس دامن مادر کردم اشک از آویزهٔ گوش تو حکایت می کرد پند از این گوش پذیرفتم و از آن در کردم بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در چشم را حلقه صفت دوخته بر در کردم جای می خون جگر ریخت به کامم ساقی گر هوای طرب و ساقی و ساغر کردم شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم 0 1 دیبا 1403/8/18 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 72 هرگز این دور گل و لاله نمیخواستم از بخت که حریفان همه زار از من و من از همه بیزار 0 1 دیبا 1403/8/11 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 127 درس این زندگی از بهر ندانستن ماست این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه 2 18 دیبا 1403/8/17 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 41 ای غم که حق صحبت دیرینه داشتی باری چو می روی به خدا می سپارمت 0 0 دیبا 1403/8/14 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 25 ای چشم خمارین تو و افسانه نازت وی زلف کمندین من و شبهای درازت شبها منم و چشمک محزون ثریا با اشک غم و زمزمه راز و نیازت باز آمدی ای شمع که با جمع نسازی بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت 0 3 دیبا 1403/8/20 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 86 نفسی داشتم و ناله و شیون کردم بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم 0 1 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 105 با صد هزار زخم زبان زنده ام هنوز گردون گمان نداشت به این سخت جانیم 0 1 دیبا 1403/8/11 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 11 به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب جز این قدر که فراموش می کند مارا 0 3 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 106 از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده جوانی از این زندگانیم دارم هوای صحبت یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم 0 1 دیبا 1403/8/14 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 27 این برگهای زرد چمن نامه های اوست وین بادهای سرد خزان پیک راهش است در گوشه های غم که کند خلوتی به دل یاد من و ترانه من تکیه گاهش است 0 2 دیبا 1403/8/11 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 17 آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمر کوته بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی حبیب خوب نمیکردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا 0 2
بریدههای کتاب شهریار (مجموعه غزلیات) دیبا 1403/8/17 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 43 نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت 0 1 دیبا 1403/8/17 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 51 متاع دلبری و حال دل سپردن نیست وگرنه پیر از عاشقی نپرهیزد 0 0 دیبا 1403/8/20 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 88 ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنودم آن که میخواست برویم در دولت بگشاید با که گویم که در خانه به رویش نگشودم 0 0 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 91 یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم 0 1 دیبا 1403/8/15 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 33 فلک همیشه به کام یکی نمیگردد که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست بیا که پرده پاییز خاطرات انگیز گشوده اند و عجب لوح عبرتست ای دوست 0 0 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 118 در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا روزی وفا کنی که نیاید به کار من 0 1 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 111 از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران 0 1 دیبا 1403/8/20 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 87 چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم 0 1 دیبا 1403/8/17 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 34 کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست 0 27 دیبا 1403/8/20 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 85 برو ای ترک که ترک ستمگر کردم حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران ساده دل من که قسم های تو باور کردم به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم زیر سر بالش دیباست تو را کی دانی که من از خار و خس بادیه بستر کردم در و دیوار به حال دل من زار گریست هر کجا نالهٔ ناکامی خود سر کردم در غمت داغ پدرم دیدم و چون در یتیم اشک ریزان هوس دامن مادر کردم اشک از آویزهٔ گوش تو حکایت می کرد پند از این گوش پذیرفتم و از آن در کردم بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در چشم را حلقه صفت دوخته بر در کردم جای می خون جگر ریخت به کامم ساقی گر هوای طرب و ساقی و ساغر کردم شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم 0 1 دیبا 1403/8/18 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 72 هرگز این دور گل و لاله نمیخواستم از بخت که حریفان همه زار از من و من از همه بیزار 0 1 دیبا 1403/8/11 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 127 درس این زندگی از بهر ندانستن ماست این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه 2 18 دیبا 1403/8/17 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 41 ای غم که حق صحبت دیرینه داشتی باری چو می روی به خدا می سپارمت 0 0 دیبا 1403/8/14 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 25 ای چشم خمارین تو و افسانه نازت وی زلف کمندین من و شبهای درازت شبها منم و چشمک محزون ثریا با اشک غم و زمزمه راز و نیازت باز آمدی ای شمع که با جمع نسازی بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت 0 3 دیبا 1403/8/20 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 86 نفسی داشتم و ناله و شیون کردم بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم 0 1 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 105 با صد هزار زخم زبان زنده ام هنوز گردون گمان نداشت به این سخت جانیم 0 1 دیبا 1403/8/11 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 11 به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب جز این قدر که فراموش می کند مارا 0 3 دیبا 1403/8/22 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 106 از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده جوانی از این زندگانیم دارم هوای صحبت یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم 0 1 دیبا 1403/8/14 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 27 این برگهای زرد چمن نامه های اوست وین بادهای سرد خزان پیک راهش است در گوشه های غم که کند خلوتی به دل یاد من و ترانه من تکیه گاهش است 0 2 دیبا 1403/8/11 شهریار (مجموعه غزلیات) محمدحسین شهریار 4.5 0 صفحۀ 17 آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمر کوته بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی حبیب خوب نمیکردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا 0 2