بریده‌ای از کتاب شهریار (مجموعه غزلیات) اثر محمدحسین شهریار

دیبا

دیبا

1403/8/14

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

ای چشم خمارین تو و افسانه نازت وی زلف کمندین من و شبهای درازت شبها منم و چشمک محزون ثریا با اشک غم و زمزمه راز و نیازت باز آمدی ای شمع که با جمع نسازی بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت

ای چشم خمارین تو و افسانه نازت وی زلف کمندین من و شبهای درازت شبها منم و چشمک محزون ثریا با اشک غم و زمزمه راز و نیازت باز آمدی ای شمع که با جمع نسازی بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت

23

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.