بریدههای کتاب سایه های ارباب خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 149 وقتی که فهمید چطور با بی ملاحظگی و دروغ هایش امنیت خانواده اش را به خطر انداخته بود، حالش بد شد. مادرش سعی کرده بود این موضوع را به بریتا بگوید، اما او گوش نداده بود. درحالی که به امیدهای پرشور خودش سرگرم شده بود، امنیت خانه ای را به قمار گذاشته بود که در دنیا بیشتر از هرچیز دیگری دوست داشت-قماری که در آن باخته بود. 0 1 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 170 به کلمه ای که خیلی ناخواسته به ذهنش خطور کرده بود، فکر کرد، "فرار. من دارم همین کار را میکنم؟ از یک زندگی خسته کننده و پرفشار فرار میکنم؟ آره. اما..." اما بریتا نمیخواست از دست هرکسی و هر چیزی که دوست داشت هم فرار کند 0 5 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 30 گفت اسم کشتی را ستارهی دلتورا گذاشته؛ چون برای مسافرهایی که در شب گم شده اند، ستاره ها مثل فانوس های دریایی توی تاریکی، راهنماهای صادق، روشن و ثابت قدمی هستند. گفت که ستاره هم این جوری است: هیچوقت ناامیدمان نمیکند. برای ما ساخته شده. کشتی ماست. تا ابد! 0 3 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 111 تاجر خوب همواره بر هدف اصلی اش تمرکز میکند. هدر دادن انرژی با عصبانی شدنِ بی ثمر از تقدیر، آب و هوا یا آدم هایی که میخواهند مانعمان شوند، احمقانه است. تمام هوشمندی ما باید در راستای رسیدن به هدف متمرکز شود. 0 2 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 166 بعضی ها میگویند خوب نیست پشت سر مرده حرف بزنیم. به نظرم اینکه اجازه بدهیم زنده ها بدون هیچ دلیلی عذاب وجدان بگیرند، بدتر است. 0 4 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 166 زولا یکی از آن آدم هایی بود که به نظر خودشان خیلی مهم اند و طاقت کنار گذاشته شدن را ندارند. با توجه به راه و رسم زندگی، اینجور آدم ها محکوم به ناامیدی اند. 0 3
بریدههای کتاب سایه های ارباب خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 149 وقتی که فهمید چطور با بی ملاحظگی و دروغ هایش امنیت خانواده اش را به خطر انداخته بود، حالش بد شد. مادرش سعی کرده بود این موضوع را به بریتا بگوید، اما او گوش نداده بود. درحالی که به امیدهای پرشور خودش سرگرم شده بود، امنیت خانه ای را به قمار گذاشته بود که در دنیا بیشتر از هرچیز دیگری دوست داشت-قماری که در آن باخته بود. 0 1 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 170 به کلمه ای که خیلی ناخواسته به ذهنش خطور کرده بود، فکر کرد، "فرار. من دارم همین کار را میکنم؟ از یک زندگی خسته کننده و پرفشار فرار میکنم؟ آره. اما..." اما بریتا نمیخواست از دست هرکسی و هر چیزی که دوست داشت هم فرار کند 0 5 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 30 گفت اسم کشتی را ستارهی دلتورا گذاشته؛ چون برای مسافرهایی که در شب گم شده اند، ستاره ها مثل فانوس های دریایی توی تاریکی، راهنماهای صادق، روشن و ثابت قدمی هستند. گفت که ستاره هم این جوری است: هیچوقت ناامیدمان نمیکند. برای ما ساخته شده. کشتی ماست. تا ابد! 0 3 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 111 تاجر خوب همواره بر هدف اصلی اش تمرکز میکند. هدر دادن انرژی با عصبانی شدنِ بی ثمر از تقدیر، آب و هوا یا آدم هایی که میخواهند مانعمان شوند، احمقانه است. تمام هوشمندی ما باید در راستای رسیدن به هدف متمرکز شود. 0 2 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 166 بعضی ها میگویند خوب نیست پشت سر مرده حرف بزنیم. به نظرم اینکه اجازه بدهیم زنده ها بدون هیچ دلیلی عذاب وجدان بگیرند، بدتر است. 0 4 خدای خورشید 1404/3/28 سایه های ارباب جلد 1 امیلی رودا 4.4 2 صفحۀ 166 زولا یکی از آن آدم هایی بود که به نظر خودشان خیلی مهم اند و طاقت کنار گذاشته شدن را ندارند. با توجه به راه و رسم زندگی، اینجور آدم ها محکوم به ناامیدی اند. 0 3