بریده‌های کتاب قلب مورها؛ مالیفیسنت بانوی اهریمنی

علت اصلی تمام درد و رنج های مالیفیسنت عشق بود .

کمترین بدبختی اش این بود که هرکس از راه می رسید به او می گفت باید چه کار بکند

میخواهی بدانی وقتی دوباره بال‌هایت را به دست بیاوری چه حسی دارد؟ تصور کن داری سقوط میکنی ، ولی به‌جای اینکه محکم به زمین بخوری ، ناگهان در آسمان اوج میگیری. تصور کن و باور داشته باش که عشق هیچ وقت دروغ نیست ، حتی اگر دروغ‌گوهایی هم باشند. به یاد داشته باش که آدم زحم‌خورده قوی‌تر برمیگردد. چون جای زخم‌ها زیباست. ممکن است وقتی قدرت پروازت را از دست می‌دهی ، دوباره همان کسی نباشی که قبلاً بودی. امّا فقط وقتی بالهای سنگینت را پشتت احساس میکنی ، متوجه میشوی که برای همیشه تا اید به آسمانها تعلق داری. همیشه قوی و وحشی و سرشاز جادو بودی. حتّی وقتی که روی زمین سرگردان بودی.

آدم های ترسو هیچی گیرشون نمیاد

یعنی متوجه نبودند چقدر وحشتناک است خودت ثروتمند باشی و نخواهی چیزی به کسی بدهی که واقعا به آن نیاز دارد ؟