بریده‌ کتاب‌های دیار خوابگردی

هستی

هستی

1403/3/12

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

✨️جنگ تمام جاده ها را ویرانه کرده بود.کفتارها درکوره راه ها ویلان بودندو درمیان خاک و خاکستر بو می کشیدند.چشم انداز به اندوه آمیخته بود،چنان که کسی تاکنون نظیر آن را ندیده بود.رنگ هایش به سق دهان می چسبیدند؛رنگ هایی چرک،آن چنان کثیف و چرک که هر تازگی و طراوتی را از دست داده بودندو دیگر یارای آبی شدن نداشتند.اینجا آسمان تصورناپذیرشده بودو موجودات،حلقه به گوش و تسلیم مرگ،به زمین خو گرفته بودند.جاده ای که اکنون پیش چشم ماگسترده است به جاده ی دیگری برنمی خورد.فرسوده تر ازقرن ها،یکه وتنها،باهمه ی مسافت ها بردوش،درازکشیده است.کنارجاده،اتومبیل های سوخته،بازمانده ی تاراج،درحال پوسیدن اند.درمحیط گرمدشت،فقط درخت های بائوباب سیر آفاق می کنندو گل هاشان را می پراکنند.پیرمرد وپسربچه ای در جاده به راه اند.سلانه سلانه گام برمی دارند،انگار اززمان تولدکارشان فقط سفربوده است.مقصدشان نامعلوم است و بی سمت و سو،به انتظار آنچه پیش روست.ازجنگ می گریزند؛جنگی که همه ی کشور را آلوده کرده است.بااین خیال باطل پیش می روند که جایی فراسوی آنجاپناهگاه امنی باشد.پابرهنه گام بر می دارند،جامه شان به رنگ جاده. (این قسمت اول کتاب و خیلی دوست داشتم و خیلی جالب توصیف کرده )

0