بریده کتابهای دیار خوابگردی هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️پیرمردادامه داد:《دریادرمان توست.بارقانون،نظم وبی نظمی برزمین سنگینی می کند.دریاحکمران ندارد.امامواظب باش،پسر،مردم دراقیانوس زندگی نمی کنند.حتی پدرت که همیشه تو دریا بود،خانه ای که روحش آمده در آن بیاساید،روی زمین خشک است.》 《به کسی برمی خوری که ازت دعوت می کند روی دریا زندگی کنی.مواظب باش،پسر،فقط دریاروی دریا زندگی می کند.》 0 1 هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️عموجان خودم را خیلی کوچولو می بینم... علتش این است که تنهایی.کارکارجنگ است.حالاهمه تنهاییم،چه مرده،چه زنده.دیگر ملتی در میان نیست. 0 1 هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️چه چیزجاده ها را به حرکت در می آورد؟رویاهای ما.تا آدم خواب می بیند،جاده زنده می ماند.جاده ها به درد این می خورندکه آینده را با ما خویشاوند کنند. 0 3 هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️جنگ تمام جاده ها را ویرانه کرده بود.کفتارها درکوره راه ها ویلان بودندو درمیان خاک و خاکستر بو می کشیدند.چشم انداز به اندوه آمیخته بود،چنان که کسی تاکنون نظیر آن را ندیده بود.رنگ هایش به سق دهان می چسبیدند؛رنگ هایی چرک،آن چنان کثیف و چرک که هر تازگی و طراوتی را از دست داده بودندو دیگر یارای آبی شدن نداشتند.اینجا آسمان تصورناپذیرشده بودو موجودات،حلقه به گوش و تسلیم مرگ،به زمین خو گرفته بودند.جاده ای که اکنون پیش چشم ماگسترده است به جاده ی دیگری برنمی خورد.فرسوده تر ازقرن ها،یکه وتنها،باهمه ی مسافت ها بردوش،درازکشیده است.کنارجاده،اتومبیل های سوخته،بازمانده ی تاراج،درحال پوسیدن اند.درمحیط گرمدشت،فقط درخت های بائوباب سیر آفاق می کنندو گل هاشان را می پراکنند.پیرمرد وپسربچه ای در جاده به راه اند.سلانه سلانه گام برمی دارند،انگار اززمان تولدکارشان فقط سفربوده است.مقصدشان نامعلوم است و بی سمت و سو،به انتظار آنچه پیش روست.ازجنگ می گریزند؛جنگی که همه ی کشور را آلوده کرده است.بااین خیال باطل پیش می روند که جایی فراسوی آنجاپناهگاه امنی باشد.پابرهنه گام بر می دارند،جامه شان به رنگ جاده. (این قسمت اول کتاب و خیلی دوست داشتم و خیلی جالب توصیف کرده ) 0 0 هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️آخردرزمانی به دنیا آمده بودم که زمان رخ نداده بود.زندگی دوستان من،مرادردرون خود راه نمی دهد.مثل نهنگی که درکرانه روح ازتنش پروازمی کند،دائم محکوم شده ام به خاک بنشینم.اگرروزی بکوشم در جای دیگری زندگی کنم،ناگزیرم جاده ای را که نمی گذاردازخودم جداشوم باخودم ببرم. 0 0
بریده کتابهای دیار خوابگردی هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️پیرمردادامه داد:《دریادرمان توست.بارقانون،نظم وبی نظمی برزمین سنگینی می کند.دریاحکمران ندارد.امامواظب باش،پسر،مردم دراقیانوس زندگی نمی کنند.حتی پدرت که همیشه تو دریا بود،خانه ای که روحش آمده در آن بیاساید،روی زمین خشک است.》 《به کسی برمی خوری که ازت دعوت می کند روی دریا زندگی کنی.مواظب باش،پسر،فقط دریاروی دریا زندگی می کند.》 0 1 هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️عموجان خودم را خیلی کوچولو می بینم... علتش این است که تنهایی.کارکارجنگ است.حالاهمه تنهاییم،چه مرده،چه زنده.دیگر ملتی در میان نیست. 0 1 هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️چه چیزجاده ها را به حرکت در می آورد؟رویاهای ما.تا آدم خواب می بیند،جاده زنده می ماند.جاده ها به درد این می خورندکه آینده را با ما خویشاوند کنند. 0 3 هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️جنگ تمام جاده ها را ویرانه کرده بود.کفتارها درکوره راه ها ویلان بودندو درمیان خاک و خاکستر بو می کشیدند.چشم انداز به اندوه آمیخته بود،چنان که کسی تاکنون نظیر آن را ندیده بود.رنگ هایش به سق دهان می چسبیدند؛رنگ هایی چرک،آن چنان کثیف و چرک که هر تازگی و طراوتی را از دست داده بودندو دیگر یارای آبی شدن نداشتند.اینجا آسمان تصورناپذیرشده بودو موجودات،حلقه به گوش و تسلیم مرگ،به زمین خو گرفته بودند.جاده ای که اکنون پیش چشم ماگسترده است به جاده ی دیگری برنمی خورد.فرسوده تر ازقرن ها،یکه وتنها،باهمه ی مسافت ها بردوش،درازکشیده است.کنارجاده،اتومبیل های سوخته،بازمانده ی تاراج،درحال پوسیدن اند.درمحیط گرمدشت،فقط درخت های بائوباب سیر آفاق می کنندو گل هاشان را می پراکنند.پیرمرد وپسربچه ای در جاده به راه اند.سلانه سلانه گام برمی دارند،انگار اززمان تولدکارشان فقط سفربوده است.مقصدشان نامعلوم است و بی سمت و سو،به انتظار آنچه پیش روست.ازجنگ می گریزند؛جنگی که همه ی کشور را آلوده کرده است.بااین خیال باطل پیش می روند که جایی فراسوی آنجاپناهگاه امنی باشد.پابرهنه گام بر می دارند،جامه شان به رنگ جاده. (این قسمت اول کتاب و خیلی دوست داشتم و خیلی جالب توصیف کرده ) 0 0 هستی 1403/3/12 دیار خوابگردی میا کوتو 4.0 1 صفحۀ 1 ✨️آخردرزمانی به دنیا آمده بودم که زمان رخ نداده بود.زندگی دوستان من،مرادردرون خود راه نمی دهد.مثل نهنگی که درکرانه روح ازتنش پروازمی کند،دائم محکوم شده ام به خاک بنشینم.اگرروزی بکوشم در جای دیگری زندگی کنم،ناگزیرم جاده ای را که نمی گذاردازخودم جداشوم باخودم ببرم. 0 0