بریدههای کتاب مرگ شادمانه ماهان خلیلی 1403/11/4 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 52 درد و رنجهای زیادی در انتظار کسانی است که عاشقند... 0 6 ماهان خلیلی 1403/11/4 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 51 امروز فهمیدهام که عمل کردن، دوست داشتن و رنج بردن، به راستی همان زندگی کردن است، اما زندگیای که آدم در آن روراست باشد و سرنوشتش را بپذیرد، مانند بازتاب پرشور و شادمانهی رنگین کمانی که برای همه یکسان است. 0 2 ماهان خلیلی 1403/11/4 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 43 _چه حرفها میزنی، در سن ما که عشق و عاشقی دیگر مفهومی ندارد. از همدیگر خوشمان میآید، همین و بس. بعدها که آدم پیر میشود و دیگر کاری از دستش ساخته نیست، به کسی دل میبندد. در سن ما آدم گمان میکند عاشق شده است، همین. دیگر چه انتظاری داری. 0 1 ماهان خلیلی 1403/11/4 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 36 اشتیاق به آزاد بودن و داشتن استقلال، در کسی امکانپذیر است که امیدی در دل میپروراند. 0 4 ماهان خلیلی 1404/2/20 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 62 کاردونا با ناراحتی گفت:« از کار بیکار شدهام» بعد عکس را نشان مرسو داد و بریدهبریده گفت:«دوستش داشتم.» و مرسو پیش خودش تعبیر کرد:«او دوستم داشت.» کاردونا دوباره گفت:« حالا مرده.» و مرسو اینطور فهمید:« تنها ماندهام.» 0 5
بریدههای کتاب مرگ شادمانه ماهان خلیلی 1403/11/4 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 52 درد و رنجهای زیادی در انتظار کسانی است که عاشقند... 0 6 ماهان خلیلی 1403/11/4 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 51 امروز فهمیدهام که عمل کردن، دوست داشتن و رنج بردن، به راستی همان زندگی کردن است، اما زندگیای که آدم در آن روراست باشد و سرنوشتش را بپذیرد، مانند بازتاب پرشور و شادمانهی رنگین کمانی که برای همه یکسان است. 0 2 ماهان خلیلی 1403/11/4 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 43 _چه حرفها میزنی، در سن ما که عشق و عاشقی دیگر مفهومی ندارد. از همدیگر خوشمان میآید، همین و بس. بعدها که آدم پیر میشود و دیگر کاری از دستش ساخته نیست، به کسی دل میبندد. در سن ما آدم گمان میکند عاشق شده است، همین. دیگر چه انتظاری داری. 0 1 ماهان خلیلی 1403/11/4 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 36 اشتیاق به آزاد بودن و داشتن استقلال، در کسی امکانپذیر است که امیدی در دل میپروراند. 0 4 ماهان خلیلی 1404/2/20 مرگ شادمانه آلبر کامو 3.8 3 صفحۀ 62 کاردونا با ناراحتی گفت:« از کار بیکار شدهام» بعد عکس را نشان مرسو داد و بریدهبریده گفت:«دوستش داشتم.» و مرسو پیش خودش تعبیر کرد:«او دوستم داشت.» کاردونا دوباره گفت:« حالا مرده.» و مرسو اینطور فهمید:« تنها ماندهام.» 0 5